تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

زن زببا بهتر است یا زن باهوش؟

مردها از ازدواج خود چه میخواهند؟

محققان اعتقاد دارند که مردها به خاطر دلایل بیولوژیکی طالب زیبایی هستند. درست است که هنوز کمی در ابراز احساساتشان سرسخت هستند اما به دنبال کسی هستند که بتوانند آزادانه با او مسائل احساسی و روحی-روانی خود را در میان بگذارند.
مردها چطور انتخاب می کنند؟

آشکار است که نقش زنان در جامعه رشد کرده و مردها هم می بایست خود را این تغییر وفق دهند. مطمئناً، برخی از محرکات قدیم—مثل کشش و جذب به زیبایی—هنوز هم در انتخاب های آنان تاثیر می گذارد. اما امروز، مردانی راحت تر هستند که همسرانشان شغلی برای خود داشته باشند و همینطور توقع داشته باشند که شوهرشان در کارهای خانه به آنها کمک کند. و با هرچه برابر شدن نقش زن و مرد، آنچه مردها از زن زندگیشان می خواهند به آنچه زنها از شوهرانشان توقع دارند شبیه شده است—یعنی محبوب و معشوقی که همه ی نیازهای احساسی و فکری آنها را برآورده کند.

مردها هنوز هم به همان میزان سابق خواستار ازدواج هستند. درواقع، ۹۴ درصد از نوجوانان امریکایی در ذهن خود برنامه دارند که روزی ازدواج کنند و ۹۲ درصد از آنها به بچه دار شدن هم علاقه مندند.
این آمار از سال ۱۹۷۷ حتی از میزان دخترهایی که برای ازدواج برنامه ریزی می کنند هم بالا زده است (درواقع ۶۹ درصد از همه ی افراد بزرگسال در امریکا متاهل هستند و فقط ۸ درصد از آنها طلاق گرفته اند).
اما این روزها مردها دیرتر ازدواج می کنند. امروزه سن متوسط ازدواج برای آقایان ۲۷ است درحالیکه در سال ۱۹۶۰، ۲۳ بوده است. اما چرا؟ دکتر دیوید پوپنو روانشناس و مدیر پروژه ی ازدواج ملی در دانشگاه راجرز نیو جرسی، یکی از دلایل آن را وجود سکس و رابطه ی جنسی قبل از ازدواج در جوامع غربی می داند. اما وقتی نوبت به انتخاب همسر می رسد، مردهای جوان بسیار با احتیاط عمل می کنند.
دکتر پوپنو توضیح می دهد، “خیلی از این جوانان والدینی دارند که از هم طلاق گرفته اند یا دوستانی دارند که پدر و مادرشان از هم جدا شده است. به همین خاطر دوست ندارند این تجربه دوباره تکرار شود.”
فراتر از این، مردها امروزی در مقایسه با پدرانشان به دنبال نوع متفاوتی از زن ها هستند. و دیگر آن زمان که مردها فقط نان آور خانه بودند و وظیفه ی زنها خانه داری و بچه داری بود به سر آمده است.
وقتی در سال ۱۹۳۹ از مردها سؤال شد که آیا قبول می کنند همسرانشان با حقوقی معادل ۵۰ دلار در هفته (که آن زمان درآمد خوبی به شمار می رفت) به کار مشغول شوند، پاسخ ۶۳ درصد از آنها منفی بود.
حتی در سال ۱۹۷۷ هم تقریباً %۷۰ از مردها احساس می کردند که برای زنانشان بهتر است در خانه بمانند. اما پروژه ی تحقیقاتی ازدواج ملی در سال ۲۰۰۱ تغییر شگرفی در این اعتقادات را نشان داد: %۴۲ از مردان مجرد ۲۰ تا ۲۴ ساله اظهار داشتن که برای آنها داشتن همسری که خود شغل و درآمد دارد بسیار بهتر از زنی است که فقط به کارهای خانه داری مشغول است.
و در سال ۲۰۰۲، ۵۵ درصد از مردان ادعا کردند که از نظر آنها کار کردن خانمشان در خارج از منزل حتی باوجود بچه عاری از اشکال است.
این روزها مردها نه تنها خوشحال می شوند که همسرشان هم بتواند در درآمد زایی با آنها شریک باشد بلکه اینکه همسرشان بتواند درآمدی به اندازه آنها یا حتی بیشتر داشته باشد، را تحسین میکنند. براساس تحقیقات انجام گرفته تعداد زوج هایی که در آن درآمد زن بیشتر از شوهر بوده از ۱۶ درصد در سال ۱۹۸۱ به ۲۳ درصد در سال ۱۹۹۶ افزایش داشته است. سامان می گوید، “این روزها اگر همسرمان بتواند به اندازه ما یا بیشتر درآمد داشته باشد، دیگر به حس مردانگی ما لطمه ای نمی زند.” (البته تحقیقات نشان میدهد که مسائل مالی زنان را هم نگران نمی کند و تقریباً ۸۰ درصد از زنان بین ۲۰ تا ۲۹ سال تصور می کنند شوهرشان بهتر است درک و فهم بالا داشته باشد تا وضعیت مالی عالی).
در عین حال، مردها دیگر چندان گرفتار طلسم کار نیستند و برای تکمیل خوشبختی خود به دنبال زندگی خانوادگی هستند.
طبق تحقیقات انجام گرفته در سال ۱۹۹۷ در نیویورک، ۷۰ درصد از مردان متاهل درمورد میزان ساعاتی که در محل کار میگذرانند و میزان ساعاتی که با خانواده سپری میکنند، در کشمکش هستند. پدر بودن این روزها مفهوم تازه ای پیدا کرده است. ۹۳ درصد از پدرای که بچه های مدرسه ای دارند حداقل هفته ای یکبار فرزندانشان را بغل میکنند (که در مقایسه با دهه ی قبل این آمار ۹۰ درصد افزایش داشته است.) و با وجود اینکه مردان حداقل نیمی از کارهای خانه را با همسرشان شریک میشوند، نسبت به سال ۱۹۶۵ که فقط یک ششم کارهای خانه بر عهده ی مردان بود، پیشرفت زیادی صرت گرفته است. سامان می گوید، “چون این روزها هر دو طرف شغل دارند و سر کار می روند، مردها دیگر نمی توانند از بهانه ی “من نان آور خانه هستم” استفاده کنند. ما خودمان همه ی سعیمان این است که کارها را ۵۰-۵۰ تقسیم کنیم. خانمم آشپزی میکند و من ظرفها را میشویم و از این قبیل…”
یافتن همسر و همدم واقعی
بالاتر رفتن زمینه ی بازی در مورد کار و مراقبت از بچه ها، باعث شده است که مردها بیشتر به مسائل احساسی گرایش پیدا کنند.
در پروژه ی تحقیقاتی که در سال ۲۰۰۱ انجام گرفت، مشخص شد که ۹۴ درصد از مردان بین ۲۰ تا ۲۹ سال می خواهند با کسی ازدواج کنند که فراتر از هر چیز دیگر بتواند نیازهای احساسی آنها رابرآورده کند. دکتر پوپنو اعتقاد دارد، “مردها می گویند که به یک همراه و همدم روحی و روانی نیاز دارند—کسی که بتواند احساسات و آرزوهایشان را با آنها سهیم شود. آنها کسی را نمی خواهند که فقط بتواند کهنه ی بچه عوض کند یا ظرف ها را بشوید. آنها یک همدم و محبوب واقعی میخواهند.”
در واقع تعداد مردانیکه این روزها به دنبال یک همسر و معشوق واقعی هستند به اندازه خانم ها شده است. دکتر نِیل کلارک وارن، روانشناس بالینی که بر روی هزاران زوج تحقیق و بررسی انجام داده است می گوید، “فکر نمیکنم این چیزی باشد که مردها به اجبار به آن رسیده باشند. به نظر من به این دلیل است که مردها هم مثل زنان به دنبال مفهوم بیشتری از زندگی هستند.”
دکتر پوپنو نگران این است که مردهای امروزی برای پیدا کردن همسری که بتواند به طور کامل نیازهای عاطفی و احساسی آنها را برآورده کند، فشار زیادی به خود می آورند. در تحقیقی که سال گذشته بر روی ۶۰ مرد مجرد در ۲۰ تا ۴۰ سالگی انجام گرفت، دلایل این مردان برای ازدواج نکردن و مجرد ماندن مشخص شد—ترس از تسالم و سازش، خطرات مالی طلاق، میل به ادامه ی لذات زندگی مجردی—اما خیلی از آنها هم ادعا کردند که هنوز نتوانسته اند زوج مناسب خود را پیدا کنند و درصدد یافتن آن هستند.
دکتر پوپنو اعتقاد دارد که مردها خیلی توقعشان را بالا نگه داشته اند. و در مقایسه با آشپزی و تمیزکاری، نیازهای روحی-روانی پیچ و خم بیشتری دارد.
زیبایی در مقابل هوش
هیچ شکی نیست که مردها هنوز هم به دنبال صورت زیبا هستند. در تحقیقی که سال ۱۹۹۹ انجام گرفت مشخص شد که ۴۳ درصد از مردها قبول کرده اند که قبل از هر چیز به خاطر مسائل ظاهری مجذوب زنان میشوند، و ۳۵ درصد از آنها نیز ادعا کردند که به دنبال زنان باهوش هستند. (اما در تحقیق مشابهی که روی زنان انجام گرفت مشخص شد که فقط ۲۴ درصد از آنها به دنبال ظواهر هستند و برای ۶۰ درصدشان هوش و ذکاوت طرفشان حرف اول را می زند.)
زیبایی حتی پول را هم جذب خود می کند. وقتی در تحقیقی از مردان سؤال شد که آیا دوست دارند با زنی زیبا اما فقیر ازدواج کنند یا زن زشت اما ثروتمند، ۵۵ درصد از آنها مورد اول و فقط ۲۳ درصد از آنها مورد دوم را انتخاب کردند. (اما وقتی همین سؤال از زنان پرسیده شد، مشخص شد که ۲۸ درصد از آنها زیبایی را به ثروت ترجیح می دهند و ۳۷ درصد اعتقاد داشتند ثروت مهمتر از زیبایی ظاهری است).
محققان اعتقاد دارند که مردها به خاطر دلایل بیولوژیکی طالب زیبایی هستند. و مردها حتی وقتی پا به سن میگذارند هم به دنبال زنانی جوانتر و زیباتر از خودشان هستند. پروفسور جان مارشال تونسند در این زمینه میگوید، “میدانم شاید خانم ها دوست نداشته باشند این را بشنوند، اما در جوامع غربی یک مرد—حتی مردهای تک همسری—وقتی یک زن زیبا و جذاب را میبیند، به داشتن رابطه با آن زن فکر میکند!”
در واقع، طبق تحقیقی که در سال ۲۰۱ در دانشگاه ورمونت انجام گرفت، اینطور دریافت شد که ۹۸ درصد از مردان متاهل در آمریکا در مورد داشتن رابطه با کسی غیر از همسرشان رویاپردازی میکنند (درمقابل ۷۸ درصد از خانم ها که به کسی غیر از همسرشان فکر میکنند).
مغلوب وسوسه ها شدن هم مسئله ای دیگر است. در واقع، کمتر از ۵ درصد از مردها در جوامع غربی در یکسال، روابط خارج از ازدواج دارند (درمقایسه با آمار خانم ها که ۲ درصد است) و نزدیک به ۸۰ درصد از مردان طی دوران ازدواج به همسرانشان وفادار می مانند (درمقایسه با ۹۰ درصد خانم ها).
اما گرایش بیولوژیکی مردها به سمت زیبایی آنقدرها هم که فکر میکنیم در انتخاب آنها تاثیر نمی گذارد. مثلاً تاثیر زیبایی در انتخاب های مردان بسیار به سطح تحصیلات آنها مرتبط است؛ مردهایی که تحصیلات متوسطه دارند، ۲/۲۱ مرتبه بیشتر از آنها که تحصیلات دانشگاهی دارند به زیبایی اهمیت میدهند. رابرت گلاور، روانشناس، در این رابطه می گوید، ” اینکه کسی دوستتان بدارد مطمئناً مهمتر از زیبایی و قیافه ی اوست.”
مردها همچنین به زنانی که از رابطه زناشویی لذت می برند هم گرایش دارند. طبق تحقیقی که در سال ۲۰۰۰ انجام گرفت، اینطور استنباط شد که ۸۰ درصد از مردان جوان میخواهند شریک زندگیشان شور و حرارت زیادی در روابط زناشویی داشته باشد (۷۳ درصد از خانم ها هم همین را می خواستند). اما مردها، مثل زنان، درمقابل کسانی که بیش از اندازه فعال باشند، محتاط عمل میکنند.

در تحقیقی که در سال ۱۹۹۷ انجام گرفت مشخص شد که هر دو جنس، میزان کم تا متوسط از دانش زناشویی را در فرد مقابلشان ترجیح داده اند—که متخصصین عقیده دارند این نشانه ی ترس آنها از بی وفایی همسرانشان بوده است.

چهار مرحله مرگ عاطفی در روابط زناشویی

مقدمه
زن و شوهری را در نظر بگیرید که برای شما الگوی یک زوج موفقند. آنها با یکدیگر رفتار خوبی دارند و به هم احترام می گذارند و زندگی مالی مستحکمی بنا نهاده اند ؛ به خواسته های هم ارج می نهند و در نهایت زوج موفقی به نظر می رسند. این طرز فکر شما ، یک روز در حالی که مشغول خوردن شام و گفتگوی خانوادگی هستید به یکباره با شنیدن خبر جدایی آن زوج به هم می ریزد. هر چه فکر می کنید نمی توانید علتی منطقی برای این اتفاق بیابید. همه گوشه و زوایای مغزتان را می کاوید تا نشانه ای دال بر مشکلات زناشویی آن زوج بیابید. اما به نتیجه خاصی نمی رسید .
چه اتفاقی می افتد که روابط عاطفی و پیوند های خانوادگی و اجتماعی از بین می روند و جدایی جای آنها را می گیرد ؟ حتما دلیلی هست . ولی ناشناخته تر از آن است که شما به وجودش پی ببرید.

مراحل چهار گانه مرگ عاطفی
زوال و مرگ روابط عاطفی در 4 مرحله اتفاق می افتد :
1- مخالفت
2- رنجش و عصبانیت
3- عدم پذیرش و طرد
4- سرکوبی
در اینجا به سیر و روند این فرایند نابود کننده روابط عاطفی خواهیم پرداخت :
1-مخالفت
در هر نوع رابطه ای که میان دو انسان شکل می گیرد همیشه درجه ای از مخالفت وجود دارد و تضادهای فکری و رفتاری جزیی طبیعی از روابط میان فردی ما را تشکیل می دهند.
اما مخالفت می تواند درجات مختلفی داشته باشد. مخالفت پنهان در برابر مخالفت آشکار. صحنه ای را در نظر بگیرید که در یک مهمانی خانوادگی بزرگ نشسته اید و همسر شما در حال تعریف خاطره ای از شما می باشد که اصلا دوست ندارید دیگران چیزی درباره آن بدانند ؛ مضاف بر اینکه این چندمین باری است که همسرتان این داستان را با آب و تاب تعریف می کند. شما شروع به خودخوری می کنید یا طوری به وی نگاه می کنید که بفهمد مایل به تعریف داستان توسط وی نیستید. این درجه خفیفی از مخالفت است در برابر اینکه شما با صدای بلند وی را از گفتن داستان منع کنید. راه دیگری هم وجود دارد ؛ سعی می کنید خود را آدم متمدنی نشان بدهید که این موضوعات کوچک برایش مهم نیست و از مطرح شدن آنها در جمع حتی لذت هم می برد !!
اگر کمی به زندگی روزانه خود دقت کنید متوجه می شوید که در زمینه ابراز مخالفت های بجا و به موقع تا چه حد فعال هستید. آیا حفظ ظاهر می کنید و در درون خود خوری ؟ آیا مستقیما ناراحتی خود را به شخص مقابل انتقال می دهید ؟
بیشتر مردم مخالفت های خود را به بهانه بد جلوه کردن در نظر دیگران ابراز نمی کنند و تظاهر می کنند که چنین احساسی ندارند. آنچه در اینگونه موارد افراد به خود می گویند این است : « این مسأله بزرگی نیست ، اینقدر ایرادگیر نباش ، هیچکس کامل نیست ، فراموش کن چرا دردسر درست می کنی ؟ »
در زمینه عاطفی و در زندگی زناشویی این مسأله مخالفت به کرات اتفاق می افتد. زیرا تعداد تعاملات میان فردی زوجین خیلی زیادتر از انواع دیگر روابط است و به همین نسبت احتمال بروز اختلاف میان آنها بیشتر است.
اگر مخالفت های کوچک خود را بیان نکنید و با توجه به تعداد موارد پیش آمده ، از خیر مطرح کردن آنها بگذرید ، این مخالفت های کوچک جمع شده و کم کم به علامت هشداردهنده بعدی یعنی رنجش و عصبانیت تبدیل می شود. حال کمی به زندگی با شریک عاطفی خود فکر کنید و اتفاقات هفته گذشته را مرور کنید و مواردی را که با همسرتان در زمینه آنها اختلاف داشتید بیاد آورید.
طرز برخورد شما با این اختلافات چگونه بوده است ؟ طرز برخورد شما با این مخالفت ها در وهله اول شاخص خوبی برای سلامتی ازدواج شما می باشد.
__________________

راز انگشت و انگشتر !!



انگشت شست: نشان دهنده قدرت اراده در فرد است. این انگشت با خودِ درونی فرد در ارتباط است. وقتی به شما گفته می شود که در انگشت شستتان انگشتری بیندازید، به دقت مراقب تغییراتی که در زندگیتان اتفاق می افتد باشید. این انگشتر قدرت اراده شما را تقویت خواهد کرد.




انگشت اشاره: نشان دهنده قدرت، رهبری و جاه طلبی است. این انگشت نشان دهنده یک نوع قدرت خاص است. این مسئله به خصوص در قدیم الایام وقتی پادشاهان قدرتمند در انگشت اشاره خود انگشتر می انداختند بیشتر نمود دارد. درنتیجه، انداختن انگشتر در این انگشت به شما در این زمینه کمک می کند.

ادامه مطلب ...

توصیه هایی به خانمها برای شناخت خواستگاران کلاهبردار!

http://img.piqlet.com/marriage.jpg

افراد شیاد با ترفندهایی عجیب درون برخی زنان راه پیدا می‌کنند و به آنها دروغ می‌گویند. نویسنده ای با نام کانداس دلانگ رهنمودهایی برای رهایی از دست کلاهبرداران ارائه کرده است.
علائمی که نشان می‌دهند شما گرفتار این افراد شده اید:

* برای ازدواج با خود شما را تحت فشار قرار می‌دهند.
ازدواج در زندگی اشخاص از اهمیت فوق العاده برخوردار است، بنابراین نباید برای آن شتابی صورت بگیرد. در ازدواج یا خواستگاری غیر منتظره جوانب احتیاط را رعایت کنید. اگر مردی شما را وادار به ازدواج می‌کند، و می‌گوید پای مرگ و زندگی در میان است، بدانید که ریگی به کفش دارد.

* پاسخ های مبهم به گذشته وی
همیشه از فرد مورد نظر خود درباره گذشته و سوابقش سئوالاتی بپرسید. اگر از پاسخ دادن طفره می‌رود، مشکوک شوید. اگر به سئوالات شما پاسخ می‌دهد، اما نمی‌دانید پاسخ های او درست هستند، اطلاعات مورد نیاز خود را از طریق اینترنت یا جستجو بدست آورید.

* ارزش مالی نامعلوم
اگر مردی درباره درآمد یا پول خود لاف می‌زند، حتی موضوع را بررسی نمایید. از او بخواهید فیش های حقوقی و مالیاتی خود را به شما نشان بدهد، قبل از اینکه از لحاظ مالی با یکدیگر شریک شوید. همیشه اگر اطمینان ندارید دلیل و مدرک بخواهید. همچنین، اگر همیشه از شما درخواست پول می‌کند، آگاهانه عمل بنمایید.

* دروغ گفتن راجع به سنش
اگر مردی سن خود را اشتباه می‌گوید، هشیارانه برخورد کنید. ممکن است تاریخ تولد خود را با کمی تغییر به شما بگوید، چرا که شاید تاریخ واقعی تولدش یک جایی باعث حکم بازداشت او بشود. اگر گفت که تاریخ تولدش در شناسنامه وی اشتباه شده است یا مواردی از این قبیل، بدانید که دروغ می‌گوید. از لحاظ قانونی کسی حق تغییر تاریخ تولد خود را ندارد.

* شماره‌های بیمه متعدد
شماره های بیمه بازنشستگی متعدد داشتن، معقول نیست. اگر فردی بیشتر از یک شماره داشته باشد، نیاز به تحقیق بیشتری دارید. اگر ادعا می‌کند که شناسنامه و کارت های شناسایی او ربوده شده اند، از او مدرک درخواست کنید.


چه چیزی شما را در نظر فرد کلاهبردار، آسیب پذیر ساخته است:
شاید از لحاظ مالی، با ارزش هستید. این قبیل افراد در پی زنان پولدار هستند.
البته، الزاما این گونه نیست که حتما پولدار باشید یا ارثی به شما رسیده باشد. کافی است که شغلی داشته و درآمدی کسب نموده باشید، همین باعث جلب توجه افراد شیاد می‌باشد.


زودباوری و ساده لوحی
شاید شما میل و اشتیاقی به باور کردن حرفهای افراد کلاهبردار داشته باشید. اما بدانید که این افراد خیلی مکار هستند. و دروغ گفتن را از سه سالگی یاد می‌گیرند.


باور ژست خیلی خوب طرف مقابل
نباید رفتار نامعلوم و مشکوک را با عشق اشتباه بگیرید. برای مثال، مردی زمانی که خانمی در منزل خود نیست به آنجا می‌رود و لوازم او را برمی دارد. این ژستی عاشقانه نیست، اگر چه گاهی این گونه به نظر می‌رسد. از طرفی این کار دزدی است.
ثانیا، با این کار قصد دارند زنان مورد نظر خود را کنترل کنند. همچنین، اگر به محض آشنایی، از شما خواستگاری کند، باید احتیاط کنید. احتمال دارد برای صرف غذا شما را به رستورانی دعوت کند، و موقع پرداخت صورت حساب، بگوید کیف پولش را در ماشین جا گذاشته است، شما هم باید در جواب بگویید، اوه، من هم کیفم را در خانه جا گذاشته ام.

4 هفته اول آشنایی دوران نامزدی

دیگر از این بدتر نمی شود. احساس مریضی می کنید، نمی توانید لب به غذا بزنید و نمی دانید که چه احساسی دارید و به چه فکر می کنید. اما فکرتان خیلی مشغول است. یک لحظه خوشحالید و یک لحظه ناراحت، احساس آشفتگی و بی ثباتی میکنید. چه اتفاقی برایتان افتاده است؟ چهار هفته ی اولی است که با شوهر آینده تان قرار ملاقات گذاشته اید.
اولین چیزی که ممکن است قبل از یک قرار ملاقات اتفاق بیفتد، احساس آشفتگی و وحشت است. ممکن است تا به حال برای یافتن مرد ایده آل خود با افراد زیادی قرار ملاقات داشته باشید، اما هر بار این احساس رخ می دهد. بعد از قرار، با اینکه همه چیز عالی و خوشایند بوده باز ممکن است دچار این احساس شوید، چون اینجاست که مجبور می شوید در مورد این موقعیت و فرد مزبور کمی فکر کنید. باید تصمیم بگیرید که آیا می خواهید با این فرد ادامه دهید یا اینکه همه ی وعده هایی را که شب گذشته با طرف داشته اید را امروز صبح فراموش کرده اید و نمی خواهید ادامه دهید. این مسئله برای همه ی ما اتفاق می افتد. همه ی ما در چنین موقعیت هایی احساس آشفتگی می کنیم.
برای بسیاری از افراد، روز های بعد از قرار روزهای فوق العاده ای هستند. احساس جذابیت و علاقه می کنید و احساس می کنید که کسی هست که دوستتان می دارد و برایش جذابیت دارید. اما ممکن است در قرار دوم به این نتیجه برسید که کاملاً در اشتباه بوده اید و احساستان درست نبوده است. پس از اتمام قرار ملاقات دوم، باز احساسا فوق العاده ای به شما دست می دهد چون این بار دیگر آزمایشی واقعی بوده است و یکدیگر را دقیق تر مورد بررسی قرار داده اید. وفاداری ها ،قوه ی تعقلتان و جنبه های دیگر شخصیتیتان مورد آزمایش قرار می گیرد. تا این مرحله شما نباید هیچگونه رابطه ی فیزیکی با فرد داشته باشید.
بعد از قرار ملاقات دوم اگر واقعاً به این فرد علاقه مند شده باشید، احساس اضطراب و نگرانی خواهید داشت-- نگرانی برای از دست دادن این فرد. یا ممکن است این نگرانی به خاطر این باشد که فکر می کنید برای علاقه مند شدن عجله کرده اید و دوست دارید که از این مسئله خلاص شوید. اینجاست که ممکن است یک آینده ی ایدآل، دچار فاجعه و مصیبت شود. دست از نگران بودن بردارید و بگذارید که زندگی مسیر همیشگی اش را طی کند. خونسردیتان را حفظ کنید، هیچ جای نگرانی نیست. و در هیچ کار هم عجله نکنید.
از طرف دیگر ممکن است هنوز مطمئن نشده باشید که با این فرد صمیمیت برقرار کنید یا خیر، اما باز هم نگران نباشید. جذابیت روزهای اول آشنایی با یک فرد در همین است. در یک رابطه ی طولانی مدت، این روزها دیگر تکرار نمی شوند، پس سعی کنید که تا می توانید از این جو لذت ببرید. لزومی ندارد که یک رابطه ی جدیدی حتماً به ازدواج ختم شود. دیگر چنین طرز فکری نداشته باشید و از قرارهایتان نهایت لذت را ببرید. تردیدهای زیادی در روزهای اول آشنایی وجود دارد، مثل اولین برخورد، اینکه سر قرار بروید یا نه، اینکه تلفن کنید یا نه، چه می شود اگر او سر موقع به شما تلفن نکند و...همینطور جلو می رود و هر روز تردیدها و دوراهی های جدیدی برایتان پیش می آید مثل اینکه، او را برای صرف قهوه دعوت کنید یا نه، اینکه با او به سینما بروید یا نه، اگر احساستان نسبت به او بیشتر شد چه کنید و....باز هم چیزی که به شما کمک میکند تغییر طرز فکرتان است، باید بگذارید زندگی روال عادی خود را طی کند، نباید نگرانی در مورد چیزی به خودتان راه دهید. شما زندگی همیشگیتان را داشته باشید، سر موقع همیشگی به باشگاه بروید، کارهایتان را انجام دهید و نگذارید که زندگیتان از مسیرش منحرف شود.
وقتی دیر به دیر قرار ملاقات داشته باشید، آن انرژی لازم برای پیشبرد یک رابطه وجود نخواهد داشت. باید از همه فرصت هایتان استفاده کنید و با فرد مورد نظر بگذرانید. اگر فردی را واقعاً دوست داشته باشید، طبیعتاً می خواهید همیشه با او باشید تا بتوانید او را بیشتر بشناسید و عاشقش شوید. برای این منظور باید قرار ملاقات هایتان را بیشتر کنید تا صمیمیت بین شما بیشتر شود و گرنه فقط وقتتان را تلف کرده اید.
اولین چهار هفته زمان مهمی است چون در این دوران است که همدیگر را خواهید شناخت. اگر بتوانید این دوران را به خوبی پشت سر بگذارید، حتماً خواهید توانست رابطه ی محکمی ایجاد کنید. به عقیده ی من بهتر است از هر گونه رابطه ی جنسی در این دوران و تا قبل از ازدواج خودداری کنید. این دوران فقط دوران آشنایی است و اینکه ببینید از هر لحاظ با هم سازگاری دارید یا خیر. دوران پر خاطره ای خواهد بود، پس سعی کنید بهترین استفاده را ازاین دوران ببرید.
ممکن است احساس بی ثباتی و آشفتگی کنید، اما همه ی ما وقتی به گذشته نگاه می کنیم تا ببینیم عاشق شدنمان چه روندی داشته است، یاد چهار هفته ی اول آشنایی می افتیم. سعی کنید این چهار هفته را به قشنگ ترین حالت ممکن بگذرانید .

یک خانم واقعی به دنبال مردی حقیقی است

حق مردها تقریبا درحال نابود شدن است.موج فمینیستی
50 ساله همه چیز را ویران کرده است. نوعی آشفتگی در
مورد وظایف و مسولیت های زن و مرد در جوامع کنونی به
وجود آمده است. بسیاری از زنان فریاد "ما نیازی به مردها
نـداریم" را سـر داده انـد. تجـاوزهـا و آزار و اذیــت جنـــسی
شـدیــدا افزایش یافته است و زنـهـا تمام مردها را به دلیل
وجود یک چنین مشکلاتی سرزنش می کنند. این امور رویهم رفته باعث از بین رفتن اعتماد به نفس آقایون شده است.

همچنان که روند فمینیستی در جامعه رواج پیدا می کند، پسرهای جوان در دامن مادرهایی که چیز زیادی از نیازهای مردانگی نمی دانند، رشد می کنند. مادرها به فرزندان خود یاد می دهند که همیشه باید تسلیم خانم ها باشند و خودشان را در اختیار آنها بگذارند. به مردان امروزی آموزش داده اند که باید به خاطر فیزیک مردانه شان شرمنده باشند و از این بابت عذر خواهی کنند.

رضایت زنان
در جهانی که مملو از القای قدرت مردانگی است، خود به خود مردها اعتماد به نفس خود را از دست می دهند. آنها یاد گرفته اند که باید تمام تلاش خود را به کار گیرند و مطابق میل خانم ها رفتار کنند تا بتوانند به خواست های ناچیز خود یا همان "مرحمت های " جنسی دست پیدا کنند.

انگار که مردان امروز بر روی یک تکه نخ باریک در حال حرکت هستند، همیشه ترس این را دارند که مبادا حرف نادرستی بر زبان آورند، وحشت دارند که احساسات واقعی جنسی خود را نسبت به یک خانم بروز دهند، از اینکه مورد اهانت و تمسخر خانم ها قرار بگیرند وحشت زده هستند. در یک کلمه می توان گفت که آنها از سرشت طبیعی خود می ترسند.

این امور به صورت جزء لاینفک زندگی روزمره انسان ها در آوده اند. الان برای چند سال است که مردها بالاجبار برای کسب رضایت خانم ها باید تا زانو جلوی آنها خم شوند. اما آیا این نوع سیاه بازی ها می تواند در مقابل 5 بیلیون سال سیر تکاملی انسان قد علم کند.

ادامه مطلب ...

ازدواج عاشقانه و رضایت از زندگی

ما در موقعیتهای گوناگون زندگی روزمرّه، عواطف و هیجانات فراوان و متفاوتی را تجربه میکنیم که تا حدّ زیادی بر تصمیمگیریها، اَعمال و افکار ما تأثیر میگذارند؛ امّا از آن جا که بشر متمدّن امروز، سعی دارد رفتار خود را بیشتر به تعقّل و تفکّر نسبت دهد ، بنا بر این ، ارزش کمتری برای عواطف بشری قائل است. گویی عواطف، در کل موجودیت و هستی انسان، در مرتبه پایینتری از عقل قرار دارد، گرچه به لحاظ تکاملی، قبل از این که انسانِ به ظاهر منطقی و متفکّر امروز وجود داشته باشد ، عواطف و هیجانات ، برای میلیونها سال در سازگاری اجداد ما با شرایط محیط ، نقش بسیار مهمّی داشتهاند و هنوز هم بشر، بدون عاطفه، احساس پوچی میکند؛ چرا که بسیاری از مفاهیم زیباشناختی، از عواطف بشر سرچشمه میگیرند و گذشته از این، هیجانات، در ادامه بقای ما نقش کلیدی دارند.
ازدواج، نمونه بارزی است از تبادل هیجانها و عواطف مثبت انسانی نسبت به انسان دیگر که در صورت موفقیت حالتی از شادکامی یا همان رضایت از زندگی است.

شناخت هیجانات، رمز کامروایی و ناکامی

متأسّفانه امروزه انسان، از نقش هیجانات خود ـکه عامل بسیار مهمی در انگیزش و رفتار هستندـ، آگاهی کمی دارد. ما برای بیان بسیاری از عواطف خود، دچار فقر کلامی هستیم و واژه توصیفکننده حالت خود را نمیدانیم. این حالت، منجر به فقر ارتباطی بین همسران نیز میشود. شادکامی و سلامت ذهنی، در برگیرنده احساسات مثبتی مانند: لذّت، آرامش، حسّ جریان داشتن و شیفتگی در زندگی است.
ازدواج میتواند عواطف مثبت را در زندگی مشترک، جاری و تقویت کند. عواطف مثبت، سه دستهاند:
1. آنهایی که به گذشته مربوط هستند.
2. آنهایی که به زمان حال تعلّق دارند.
3. آنچه به آینده مربوط است.
عواطف مثبت مربوط به گذشته، شامل: رضایت خاطر، خرسندی، کامیابی و حسّ سرافرازی میشود. خوشبینی، امید، ایمان و اطمینان نیز عواطف اصلی مربوط به آیندهاند؛ امّا عواطف مثبت مربوط به زمان حال، دو طبقه متمایز: لذّات زودگذر و کامروایی پایدار را تشکیل میدهند. لذّات زودگذر، از کانالهای حسّی به دست میآیند، مانند: احساسات ناشی از روابط جنسی، بوهای خوش و مزههای مطبوع.
تحقّق اهداف عملی زندگی زناشویی و هدف های عاطفی هر یک از همسران ، مستلزم روحیه همکاری در برنامهریزی، تصمیمگیری، تقسیم منطقی کار و اجرای مؤثّر آن است.

ازدواج، حرکتی بین هیجانات مثبت و منفی
نظر به این که ازدواج، پیوندی عاطفی است، میتوان عواطف مثبت و منفی را در فرایند آن، تجربه کرد. یعنی آمیزهای از شادکامی و تلخکامی. ازدواج، ظرفیتهای درونی بسیاری دارد تا بتواند عواطف مثبت را در فرایند زندگی و شدن، به ظهور برساند و آنها را تقویت کند.
امّا واقعیت، آن است که زندگی، آمیزهای از شادیها و ناراحتیهاست. زوجهایی موفّقاند که درصد شادکامیشان بیش از شکستهایشان باشد. با توجّه به تغییر و تحوّلات دهههای اخیر، نگرش نسبت به خانواده و سازمان آن، متحوّل گردیده و نیاز به یادگیری مهارتهای جدید ، احساس میشود.

داشتن ارتباط سالم و در عین حال طولانی با همسر، کارِ دشواری است و نیازمند برقراری تعادل و توازن میان زن و شوهر است؛ زیرا کشش از هر سو بسیار نیرومند است: از یک سو میخواهیم جدا و مستقل باشیم و از حقوق فردی خود به بهترین وجه، بهرهمند شویم و از سوی دیگر، به برقراری ارتباط و دوستی با همسر، شدیداً نیازمندیم و ناچار، باید یا به گروه دوستان و یا خانواده تعلّق داشته باشیم.

هنگامی که زوجها، تعادل بین این دو کشش را از دست بدهند، مشکلات زندگیشان آغاز خواهد شد و از شادکامی، فاصله میگیرند.
نداشتن مهارتهای لازم و طرز تلقّیهای مناسب ، روابط زن و شوهر را با مشکل رو به رو میسازد، در حالی که اگر قرار باشد زن و شوهر، به هدفهای عملی زندگی زناشویی (انجام دادن وظایف روزمرّه، اداره خانواده، اداره امور مالی، تربیت فرزندان و...) و هدفهای عاطفی خود ، جامه عمل بپوشانند ، به آن دو، نیاز مبرم دارند. تحقّق این اهداف، مستلزم روحیه همکاری در برنامهریزی، تصمیمگیری، تقسیم منطقی کار و اجرای مؤثّر آن است.
ازدواج، اگر میخواهد همراه با شادکامی باشد، باید با عشق همراه باشد.

از طرفی ازدواج، در مرتبه دوم اهمیت است و آنچه بیش از خودِ ازدواج اهمیت دارد ، عشق است. ازدواج، اگر میخواهد همراه با شادکامی باشد، باید با عشق همراه باشد.اگر افراد تنها بنا بر مصلحت های گوناگون در کنار هم زندگی کنند ،زندگی شان خشک و بی روح بوده و شادکامی طرفین را همراه ندارد.

ازدواجهای امروزی، بیشتر با پیشفرضها و تعصّبات گوناگونی درباره موضوعات عاطفی و فعّالیتهای زندگی انجام میگیرند که به مرور زمان، به کشمکشها و اختلافات اساسی در زندگی میانجامند و در نهایت نیز شاید طلاق، تنها چاره کار باشد.برای اینکه دچار این مشکلات نشوید و خدایی نکرده ناامید از داشتن رابطه ی زناشویی موفق نباشید