محققان میگویند در صورتی که مردان هنگام ازدواج دو فاکتور بالا را مد نظر قرار دهند، شانس طولانیمدت شدن رابطهشان را به میزان زیادی افزایش دادهاند.
دانشمندان در طول تحقیقات خود حدود 1,000 زوج را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دادند.
آنها بدین نتیجه رسیدند که برای موفق بودن یک رابطه، هیچ کدام از زن و یا مرد نباید قبلاً طلاق گرفته باشد، مرد باید 5 سال یا بیشتر از زن بزرگتر باشد و علاوه بر آن زن باید داری تحصیلات بیشتری نسبت به مرد باشد.
نتایج این تحقیقات دانشگاهی که در مجله اروپایی Operational Research انتشار یافته است همچنین میگوید: «زنان و مردان شریک زندگی خود را بر مبنای عشق، جذابیت جسمی، علایق و عقاید مشترک و همچنین نگرشها انتخاب و تعیین میکنند».
اما این تحقیق همچنین تاکید میکند که فاکتورهایی نظیر سن، میزان تحصیلات و خصوصیات فرهنگی میتواند نقش موثری در کاهش میزان طلاق میان افراد ایفا کند.
مردها دوبار تربیت میشوند؛ یکبار توسط والدینشان، بطوری که بتوانند فرزند خوبی برای آنها باشند و بار دوم توسط همسرشان بهنحوی که بتوانند شوهر خوبی برای همسرشان باشند،
زنان قابلیتهای بسیاری برای برانگیختن نقاط قوت رفتاری در نامزد یا شوهرشان دارند. تقریباً همه مردان میتوانند یک شخصیت مثبت داشته باشند و این ، بستگی بهشیوه رفتاری همسرشان دارد ، به عبارتی می توان گفت...
زنان قابلیتهای بسیاری برای برانگیختن نقاط قوت رفتاری در شوهرشان دارند. تقریباً همه مردان میتوانند یک شخصیت مثبت داشته باشند و این ، بستگی بهشیوه رفتاری همسرشان دارد
نکات رابطه جنسی اهمیت زیادی برای آقایان دارد چون به آنها کمک می کند بتوانند فعالیت جنسی را به مدت زیادتری ادامه دهند. مردها معمولاً حین رابطه جنسی بیش از اندازه تحریک می شوند که باعث می شود خیلی زود ارضاء شوند و طرف مقابلشان نتواند به اندازه کافی از سکس لذت ببرد. همه آقایون دوست دارند که بتوانند رابطه جنسی را بیشتر طول بدهند اما به خاطر نداشتن اطلاعات و تجربه کافی نمی توانند طرفشان را به خوبی ارضاء کنند. تفاوت بسیار زیادی بین جنسیت خانم ها و آقایون وجود دارد. مردها به سکس فقط به چشم یک فعالیت جسمی نگاه می کنند درحالیکه خانم ها آن را یک فعالیت احساسی می دانند که از طریق آن می توانند به طرف مقابلشان نزدیک تر شوند. شریک زندگی مثل معمایی می ماند که فقط زمانی می توانید آن را حل کنید که نکات و کلیدهای آن را بدانید. بنابراین، برای کمک به آن دسته از مردهایی که با مشکل ارضاء کردن معشوقشان روبه رو هستند در این مقاله نکات مفیدی ارائه می کنیم.
ادامه مطلب ...
اگر تمایل دارید تا در نزد دیگران از اعتبار و شخصیت والایی برخوردار شوید بهتر است که صادق باشید. اگر علاقه مند هستید تا دیگران گفته ها و سخنان شما را در هر حالتی بپذیرند بازهم بهتر است صادق باشید.
صداقت یا راست گویی یکی از
بهترین ویژگی هایی است که هر انسان سالمی می تواند از آن برخوردار باشد.
صداقت ابزار قدرت مندی است برای ساختن اعتبار و اطمینان. اولین خصوصیات
رفتاری هر معتمدی، صداقت و صراحت اوست. همین صداقت و صراحت است که نیمی از
مشکلات ما را به راحتی از بین می برد و دست ما را برای بیان خواسته ها و
برنامه هایمان باز تر می کند. صداقت مانند یک نیروی نامرئی، مانع از ادامه
اشتباهات و خطاهای ما می شود.
چرا که با بیان حقیقت دیگر راهی برای ادامه خطا و اشتباه وجود ندارد و ناخودآگاه راه بیراهه ما به بن بست خواهد رسید. راستگویی روح و روان را جلا می دهد، قدرت بیان را افزایش می دهد و سخن را شیواتر می سازد. افراد راستگو از قدرت و جرات مناسبی در بیان حقایق برخوردارند و راحت تر می توانند به اعمال و رفتار اشتباه دیگران اعتراض کنند. با صداقت پایه زندگی سالم بنا می شود و استحکام آن دوچندان می گردد. رنجش دیگران از ما کمتر می شود و کمتر خود و اطرافیان دچار دردسر می شویم.
اضطراب و نگرانی با صداقت
رابطه متضاد دارد، به عبارتی در صورت برخورداری از صداقت، اضطراب و استرس
کاسته می شود و در صورت عدم وجود صداقت، استرس و نگرانی افزایش می یابد.
اعتبار و آبرو موضوع دیگری است که صداقت در آن نقش مستقیم دارد.
افراد دروغگو دیر یا زود اعتبار و آبروی خود را نزد اطرافیان از دست می دهند و ارزش کلام آن ها به صفر خواهد رسید. به وعده و قول های آن ها کم تر کسی توجه می کند و کم تر با آن ها معامله می کند. در مقابل آدم های راستگو، افرادی خوش قول و وفادار هستند که تحت هر شرایطی از قول و وعده خود سر باز نمی زنند. آن ها منکر حقایق نمی شوند و خود را به اصطلاح" به کوچه علی چپ..." نمی زنند. قضاوتشان عادلانه است و به راحتی اعتماد دیگران را جلب می کنند.
آن ها دوست ندارد دیگران از
اعتماد و اعتبارشان سوء استفاده کنند و برای کسی تبعیض و استثنا قایل نمی
شوند. ایمان و عقاید محکم و استواری دارند که به راحتی گرفتار دسیسه و
نیرنگ نمی شود. آن ها برای سخن دیگران ارزش قایلند وتا زمانی که خلاف آن
اثبات نشود، صحت آن را می پذیرند.
برای اینکه فرد راستگویی
باشیم در مرحله اول بهتر است تا وظایفمان را به درستی انجام دهیم. درست و
نادرست هرکاری را بشناسیم و از اعمال اشتباه خود جلوگیری کنیم. ایمان و
عقیده مشخصی داشته باشیم و به آن پایبند باشیم.از دروغ و سخنان غیرواقعی
بپرهیزیم. زمان رویارویی با مشکلات فورا به دروغ متوسل نشویم. اولین دروغ،
آخرین دروغ نخواهد بود زیرا برای اینکه دروغ اول خود را اثبات کنیم باید
تا زمان روشن شدن حقیقت در رابطه با آن موضوع به دروغ های خود ادامه دهیم.
از قضاوت و محاکمه نترسیم و به خاطر فرار از آن دروغ نگوییم، زیرا اگر به ناحق از محاکمه فرار کنیم در نهایت مجازات الهی گریبانگیر ما خواهد شد، پس بهتر است آن را همان ابتدا بپذیریم و از بدتر کردن اعمال خود با دروغ و افترا بپرهیزیم.
سرعت بهبودی بعد از طلاق بستگی به این دارد که با چه سرعتی بتوانید آن احساسات منفی که ازدواجتان را تحت تاثیر قرار داده بود و نهایتاً منجر به طلاق شد، رها کنید. خیلی ها هستند که خیلی راحت می توانند احساساتشان را رها کرده، گذشته را فراموش کنند و به زندگیشان ادامه دهند. اما کسانی هم هستند که قادر نیستند احساساتی که منجر به طلاقشان شده را کنار گذاشته و زندگی عادیشان را از سر بگیرند.
تا آنجا که ممکن است باید این احساساتی که طی طلاقتان تجربه کرده اید را آزاد کرده و بیرون بریزید وگرنه نابودتان میکند. آنوقت دیگر هیچوقت نمی توانید گذشته را فراموش کنید و حتی ممکن است بیماری های کشنده به سراغتان بیاید یا برای راست و ریست کردن اوضاع با همسر سابقتان وارد مشاجره و دعوا شوید.
در چنین موقعیتی هم مثل موقعیت های بد دیگر، اولین کاری که برای دور ریختن این احساسات باید انجام دهید این است که این واقعیت را قبول کنید که طلاق سرانجام اتفاق افتاده است. چه بخواهید و چه نخواهید شما هم بخشی از علت این طلاق هستید. شاید قبول این مسئله برای خیلی ها سخت باشد اما واقعیت این است که طلاق هیچوقت تقصیر یک نفر نیست. پس مسئولیت سرنوشتتان را بپذیرید و برای بهبودی قدم بردارید.
برای اینکه اطمینان یابید که بر احساساتتان فائق آمده اید، می توانید از متخصصین کمک بگیرید تا به شما در این روند کمک کنند. شاید هزینه برایتان در بر داشته باشد اما با در نظر گرفتن فواید و مزایایی که دارد مطمئن باشید که خیلی بهتر از تنها کنار آمدن با این قضیه است. روانشناسان می توانند به شما کمک کنند که چطور دوباره با انرژی و انگیزه زیاد زندگیتان را از سر بگیرید.
همه مشغله های خود را دارند و شما معمولاً با این احساسات منفی درونتان تنها هستید. اگر روانشناسی نباشد که گاه و بیگاه با او صحبت کنید تا راهنماییتان بکند و به حرفهایتان گوش کند، به دردسر می افتید و مجبورید که خودتان یکه و تنها با این افسردگی و درد جدایی مقابله کنید.
بخش صادقانه قضیه این است که باید یاد بگیرید خودتان و همسر سابقتان را ببخشید. شما و همسر سابقتان هر دو در شکست ازدواجتان مقصر بوده اید و نمی توانید که فقط او را در این زمینه متهم کنید. روانشناس می تواند به شما برای قبول تقصیر خودتان کمک کند.
اما یادتان باشد که بااینکه می توانید همسر سابقتان را ببخشید اما هیچوقت نمی توانید فراموش کنید. یعنی هیچوقت نمی توانید درس هایی را که از آن ازدواج گرفتید فراموش کنید. با این درس ها ازدواج بعدیتان مطمئناً موفق تر خواهد بود.
وقتتان را صرف انجام کارها و فعالیت هایی کنید که دوست دارید و از آن لذت می برید. تنها ماندن به این معنی نیست که باید بدبخت زندگی کنید و در به در دنبال کسی باشد که دوباره دوستش بدارید.
خودتان را جمع و جور کنید و پولتان را فقط خرچ خودتان کنید. خلاصه اینکه خودتان را بیشتر از هر چیز دیگری دوست داشته باشید. طی این سالها احتمالاً این عشق علاقه را نثار کسان دیگری کرده اید و الان دیگر وقتش رسیده که آن را به باارزشترین کسی که روی کره زمین میشناسید بدهید، یعنی خودتان.
مردمان . نت
علت برخی رفتارهای متفاوت مردان و زنان ساختار متفاوت مغز آنهاست
حتما گاهی از خود پرسیدهاید که چه چیز باعث میشود تا زنان بخواهند مرتب
درباره وقایع زندگی روزمرهشان با همه صحبت کنند، در حالی که مردان عمدتا
در این مورد درونگرا هستند و حال و حوصله صحبت در مورد اتفاقات زندگی
روزمرهشان را ندارند؟ چرا مردان عمدتا وقت آزاد خود را صرف کار کردن با
کامپیوتر و یا خواندن مجلات ورزشی میکنند در حالی که زنان بیشتر ترجیح
میدهند به اخبار رسیده از این و آن بپردازند و یا سعی کنند روابطشان با
دیگران برازنده و معقول بهنظر برسد؟ چرا مردان و زنان از روابطشان با
یکدیگر چیزهای متفاوتی را طلب میکنند؟ شاید علت، تفاوتهای بنیادین در مغز
مردان و زنان باشد. در بررسی نمونهای از تفاوتهای رفتاری، محققان دانشگاه
باث متوجه شدند احساس درد در زنان و مردان متفاوت است. مردان در مواجهه با
درد بیشتر به این فکر میکنند که چگونه از شر آن در کوتاهترین زمان ممکن
خلاص شوند اما در مقابل، زنان بیشتر درگیر پاسخ احساسیشان نسبت به آسیب
هستند که این خود ممکن است باعث شود تا آنها درد را شدیدتر احساس کنند.
مردان در مواجهه با درد بیشتر به این فکر میکنند که چگونه از شر آن در
کوتاهترین زمان ممکن خلاص شوند اما در مقابل، زنان بیشتر درگیر پاسخ
احساسیشان نسبت به آسیب هستند که این خود ممکن است باعث شود تا آنها درد
را شدیدتر احساس کنند.
برای مقابله با ناراحتی ناشی از طلاق نیز تفاوت دو جنس به خوبی مشهود است.
زنان توانایی بیشتری برای تطابق با موضوع دارند. در سیر تکاملی، زنان
بیشتر اهل معاشرت و رفتارهای اجتماعی هستند، آنها دارای مهارتهای برقراری
ارتباطاجتماعی هستند که مردان فاقد آن هستند و این در حالی که مردان کمتر
قادر به برقراری رابطه اجتماعی مناسب حتی با دوستانشان هستند و در هنگام
ناراحتیهای احساسی، بهجای مواجهه با مورد ناراحتکننده، بیشتر سعی میکنند
آن را از هر طریق ممکن و لو اینکه در درون خود بریزند، به حداقل برسانند.
شاید یک دلیل علمی برای این موضوع این باشد که مغز مردان طوری تنظیم شده
که بهصورت سیستماتیک و تحلیلی عمل کند، در حالی که مغز زنان بیشتر در مورد
احساسات تنظیم شده است. در طی چند سال اول پس از طلاق، زنان روابط بیشتری
با دوستانشان برقرار و وقت بیشتری صرف خانوادهشان کردند و بهدنبال
مشاورهها و درمان ناراحتیهایشان بودند در حالی که مردان غالبا بهدنبال
لذتهای موقتی بودند. عمدتا پس از به هم خوردن یک رابطه زناشویی، مردان
برای حفظ اعتماد به نفسشان بهدنبال رابطه جدید هستند بهجای آنکه فکر کنند
چرا ازدواجشان با شکست مواجه شده است.
علاوه بر این، برخلاف عقیده عمومی، در یک رابطه دوطرفه، مردان بیشتر از
زنان درگیر عشق میشوند از طرف دیگر، زنان بیشتر از طریق برنامهریزیشدهتری
عاشق میشوند که تحت تاثیر سیر تکاملیشان است. آنها بیشتر بهدنبال شریکی
هستند که مراقب آنها بوده و قادر باشد آنها را هم ازنظر مالی و هم ازنظر
عاطفی تامین کند. زنان در رابطهشان با طرف مقابل علاوه بر جذابیتهای
فیزیکی، بهدنبال مهربانی و سخاوت نیز هستند. البته دکتر تایس خاطر نشان
میکند فشارهایی نیز در اجتماع وجود دارند که باعث میشوند مردان و زنان به
سوی شیوههای رفتاری برنامهریزیشدهشان هل داده شوند. در اجتماع، مردان
بیشتر تشویق میشوند تا احساسات خود را کنترل کرده و تابع آن نباشند. شاید
کنترل احساسات در قرون گذشته و بهویژه در جنگها برای مردان خوب بوده باشد،
اما در کل کنترل کردن احساسات برای شکلدهی یک رابطه زناشویی کار جالب و
مفیدی نیست.
در سمت مقابل، زنان در اجتماع غالبا به سوی شیوه رفتاری ترغیب میشوند که
در طی آن از زنان بیشتر انتظار میرود ملایمتر و مهربانتر باشند که این خود
موجب میشود برقراری ارتباط با سایر افراد جامعه برایشان آسانتر باشد.
البته باید توجه داشت هیچ زن و مردی تمام خصوصیاتی که محققان در مورد مغز
زن و مرد میگویند را ندارد. اغلب مردم مغزهای متعادلی دارند که دارای
مقادیر مساوی از خصوصیات مردانه و زنانه است. اما باید گفت که برخی
خصوصیات در مردان بیشتر است و برخی در زنان.حتی برخی از افراد دارای
مغزهایی هستند که رفتاری خلاف جنس آنها دارد. بهعنوان مثال، ممکن است در
اختلاف زناشویی، مرد آرام و ساکت باشد ولی این بدان معنا نیست که وی
عصبانی شده است، بلکه معنای عمده آن این است که مغز آن مرد بهتر میتواند
مسئله را درون خود و با آرامش حل و فصل کند. بهطور مشابه، چنانچه زنی برای
صحبتکردن و مباحثه پافشاری میکند، نباید فکر کرد علت آن بهرهبرداری از
نقزدنهای مداوم است، بلکه این غریزه وی است که از او میخواهد تا برای
برقراری ارتباط و نشان دادن احساسش صحبت کند.
هیچ زن و مردی تمام خصوصیاتی که محققان در مورد مغز زن و مرد میگویند را
ندارد. اغلب مردم مغزهای متعادلی دارند که دارای مقادیر مساوی از خصوصیات
مردانه و زنانه است. اما باید گفت که برخی خصوصیات در مردان بیشتر است و
برخی در زنان.
اگر شما این تفاوتها را قبل از اینکه موردی پیش بیاید درنظر بگیرید، حتما
رابطه راحتتر و درک بهتری از طرف مقابل خواهید داشت و متوجه خواهید شد که
کار مغزهای متفاوت زن و مرد به کمک یکدیگر کامل میشود. اگر شناخت نیاز ها
و ویژگی های جنس مخالف را پیش از ازدواج تسریع بخشیده و بدانیم که طبیعت
رفتاری این جنس در عموم مواقع مشابه چگونه است می توان از بسیاری از
انتظارات و توقعات بی مورد جلو گیری نمود و افراد را در جهت چرایی رفتار
ها توجیه کرد . به علاوه زوجین با داشتن این اطلاعات حتی می توانند نیاز
های خود را تعدیل کنند و در قبال برخی بی توجهی ها سطح انطباق خود را
افزایش دهند.تبیان
،موضوع شاغل بودن خانم از اهمیت خاصی برخوردار است. هر شخصی پیش از ازدواج می بایست تکلیف خود را با مسئله شاغل یا خانه دار بودن همسر روشن کند. برخی قبل از ازدواج ، شاغل بودن همسر را به صورت ملاکی آنچنان برجسته در ذهن خود حک می کنند که بسیاری از موارد دیگر را به پای آن قربانی می کنند. در حالی که اولاً اگر زنی را به خاطر درآمد اقتصادی و استقلال مالی انتخاب کنند هدف از ازدواج بهره کشی خواهد بود ، که یکی از اهداف انحرافی ازدواج است.
در این صورت، بیشتر به آن زن به صورت یک کالای اقتصادی و سودآور نگاه شده تا یک همسر، یک شریک، یک همراه ... دوم طبق قوانین حقوقی، شرعی و عرفی ما، تأمین معاش به عهده مرد است و نفقه زن چه شاغل باشد (در آمدی داشته باشد) و چه نباشد، به عهده شوهر است و هیچ وظیفه قانونی، برای زن در مورد تأمین مخارج خانواده در نظر گرفته نشده است. تنها مسئولیتی اخلاقی است که سبب می شود زنان شاغل همدل و همراه شوهر، پا به پای مرد خانه کار کنند و هر دو هر چه دارند با خلوص تمام به نفع اعضای خانواده خرج کنند. در این بین هستند زنانی که درآمد اقتصادیشان را به صورت سرمایه و برای خود پس انداز می کنند و در مواردی که هدف از انتخاب، ملاک اقتصادی بوده باشد طبیعی است که انتظار مرد از ازدواج برآورده نشده، درگیری و اختلاف بین زوج پیش خواهد آمد.
بلوغ فکری همسر، صداقت همراه با
احترام، خصوصیات اخلاقی متناسب، تلاش جهت حل مشکلات همدیگر در سایه همفکری
، تناسب و تفاهم از نکات غیر قابل انکار در معیارهای اساسی انتخاب همسر
شمرده می شود.
پس چه بهتر که طرفین از ابتدا به دیدی
کاملاً واقع بینانه به مسئله اشتغال زن بنگرند و اگر در کنار مسئولیت خارج
از منزل، وظایف خانه داری کم رنگ شد جایی برای گله و شکایت باقی نماند.
خصوصاً مسئله حقوق و درآمد زن مورد بررسی قرار گیرد و زنانی که قصد دارند
درآمد خود را پس انداز شخصی نمایند از ابتدا تصمیم خود را بیان کنند تا
مردانی که یکی از پایه های انتخاب خود را درآمد همسر قرار داده اند، در
انتخاب خود تجدید نظر به عمل آورند. ازدواج شخصی ترین موضوع در زندگی
است. خوب است والدین نیز حق انتخاب را به جوانان بدهند. حقی که با نظارت
بزرگسالان معنی پیدا می کند. جوانان نیز بد نیست بدانند تجربیات بزرگترها
در امر ازدواج بسیار بیش از آنچه تصور می کنند می تواند راهگشا و راهنمای
آنان باشد.
تعدیل و تعادل ، رمز موفقیت هر کار
است. همانطور که ازدواجهای اجباری که با زور و اعمال فشار والدین بر دختر
یا پسر تحمیل می شود پیوند موفقی نیست، خودسری، یکجانبه تصمیم گرفتن
جوانان و مقابله با تجربیات مفید و سودمند بزرگترها نیز برای اثبات خود،
راه به جایی نخواهد برد. تا فرصت هست از تجربیات و توانایی های والدین
استفاده کنید تا بعدها افسوس فرصت هایی که برای سود جستن از نظریات آنها
را داشتید و استفاده نکردید بر شما مستولی نشود. اگر عقاید بزرگترهای خود
را نمی پذیرید خودتان دست به کار شده و تحقیق کنید. بیایید خانواده های
موفق و ناموفق را شناسایی کنید. از آنها که موفق بوده اند معیارها و شیوه
ازدواج را جویا شوید و از خانواده های مُطـّلقه به عنوان زوجهای شکست
خورده علت جدایی را جویا شوید.
دسته سومی هم وجود دارد. می توان از
مطلقه های عاطفی نیز (البته بدون وسواس) تحقیق کرد. زیرا خانواده های
نابسامان و آشفته ای هم هستند که به دلایل مختلف مجبورند تا آخر عمر با
ناراحتی با هم زندگی کنند. بد نیست جوانان ببینند این گروه چه معیاری برای
ازدواج داشته اند که فعلاً مجبور به تحمل همدیگر هستند. سپس می توانند از
تجربیات کسانی که موفقیت یا شکست آنها را به چشم دیده اند استفاده کرده و
در جهت سعادت خود بهره جویند، که از قدیم الایام گفته اند: « انسان عاقل همه چیز را خود تجربه نمی کند، بلکه از تجربیات دیگران نیز استفاده می کند». خانواده
می تواند در انتخاب صحیح یاریگر شما باشد اما نهایتاً این شما هستید که به
عنوان عامل اصلی می بایست شناخت درستی از خصوصیات ، توانایی ها، خواست ها
و انتظارات خود از زندگی داشته باشید تا بتوانید بر مبنای آن معیارها و
خودشناسی که در سایه خلوت با خویش و جستجوی لایه های ذهنی خود که مسلماً
در صداقت کامل به دست آمده مناسبترین فرد را برای شراکت در تمام زندگی خود
برگزینید.
عشق می تواند مکمل ازدواج باشد اما اگر
تنها عامل پیوند، علاقه، محبت و شاید عادت دیداری طرفین باشد و آنها با
علاقه شدید در اوج هیجان ، اقدام به تصمیم گیری کرده و دست به انتخاب
بزنند مشکل بتوان ادعا کرد انتخاب درستی انجام شده باشد.
چنانکه گفته اند : « با فردی ازدواج کن که اگر هم جنس تو بود بهترین دوستت بود.» ازدواج
رویدادی است که انسانها را با اعتقادات، اولویت ها، مذهب، پول و عادات
خانواده ها (که بعضاً بسیار متفاوت است) رو به رو می سازد. پس اگر این
انتخاب بر مبنای معیارهای منطقی و عقلانی باشد پس از انتخاب عقلانی، عواطف
نیز شکل گیرند. اما بر عکس. اگر دوست داشتن از روی احساس باشد و تنها ملاک
، علاقه بدون پایه عقلی و منطق باشد ، به احتمال زیاد با شکست مواجه خواهد
شد.تبیان.نت