دختر چهار ساله مایک تایسون، قهرمان آمریکایی سابق بوکس که در حین بازی در خانه خود از ناحیه گردن مجروح شد، در بیمارستان درگذشت.
طبق گزارش پلیس، گردن اکسودوس تایسون روز دوشنبه 25 مه، هنگام بازی روی دستگاه تردمیل، در لابلای کابلی که در زیر این دستگاه آویزان بود گیر کرد.
زمانی که این اتفاق افتاد مایک تایسون در لاس وگاس بود ولی روز دوشنبه بعد از آنکه خبر به او رسید با هواپیما به فینیکس پرواز کرد و به بیمارستان رفت.
پلیس اعلام کرد که مرگ او "یک تصادف غم انگیز" بوده است.
اندی هیل، سخنگوی پلیس فینیکس در بیانیه ای ضمن ابراز تاسف از وقوع این حادثه، اعلام کرد که اکسودوس تایسون روز سه شنبه 26 مه ساعت 11:45 صبح به وقت محلی، در بیمارستان درگذشت.
پلیس گفت یا این کودک چهار ساله لیز خورده یا خود او سرش را داخل حلقه کابل گذاشته و بعد نتوانسته بیرون بیاید.
برادر بزرگترش او را پیداکرد و فورا به مادرش خبر داد. سپس مادر او به خدمات اورژانس خبر داد و تا رسیدن آمبولانس سعی کرد او را به هوش بیاورد.
خیلی از مبتلایان به چاقی، از سردردهای میگرنی شکایت دارند. از طرف دیگر هنگام اجرای رژیم لاغری، نگران آن هستند که کاهش وزن باعث تشدید سردردهای آنها گردد. مطالعات قبلی نشان دادهاند که چاقی و به ویژه چاقی شکمی، باعث افزایش خطر بیماریهای قلبی، دیابت و ... میشود.
سوال این است که ارتباطی بین افزایش وزن و سردردهای میگرنی وجود دارد؟
مطالعهای که توسط محققین دانشگاه کالیفرنیا انجام گرفته، نشان داده است که خطر ابتلا به میگرن در افراد 20 تا 55 ساله ای که دارای اضافه وزن و به ویژه چاقی شکمی هستند، افزایش مییابد.
در این مطالعه، چاقی شکمی از طریق اندازهگیری دور کمر، و چاقی کلی بدن نیز بر اساس نمایه توده بدنی(نسبت وزن به مجذور قد) مورد مطالعه قرار گرفت.
در این مطالعه که روی بیش از 22 هزار نفر انجام گرفت، افراد مورد مطالعه از نظر ابتلا به میگرن و یا هر نوع سردرد شدید مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج این مطالعه نشان داد که سن، جنس و چگونگی توزیع چربی در بدن از عوامل خطر ابتلا به میگرن هستند.
بر اساس نتایج این مطالعه، افرادی که اندازه دور کمر بزرگتری داشتند، نسبت به افرادی که اندازه دور کمر کمتری داشتند، بیشتر احتمال ابتلا به حملات میگرن را دارا بودند. 37 درصد از زنانی که دارای چربی اضافه در ناحیه ی شکم بودند، بروز میگرن را گزارش کردند، در حالی که در مردان 20 درصد بروز میگرن در افرادی که دارای چاقی شکمیبودند گزارش شد که این ارقام در مقایسه با آنان که دورکمر متناسب داشتند، بیشتر بود.
چاقی و به ویژه چاقی شکمی در سنین جوانی و میانسالی، به خصوص در خانم ها، خطر بروز حملات میگرنی را افزایش می دهد.
جالب است بدانید چاقی شکمی در زنان پس از حذف اثرات چاقی کلی بدن، بروز حملات میگرنی را به میزان 3/1 برابر افزایش میدهد.
نتایج این مطالعه به اهمیت سنین جوانی و میانسالی و شیوع جنسیتی با احتمال ابتلای بیشتر خانمها تاکید دارد. علاوه بر این چاقی و افزایش وزن، به ویژه چاقی شکمی احتمال بروز حملات میگرنی را افزایش میدهد.
اما خوشبختانه نتایج مطالعات نشان داده است که کاهش وزن و به ویژه کاهش چربی شکم برای افراد جوانی که سابقه ابتلا به میگرن داشتهاند و به ویژه برای زنان، سودمند خواهد بود. البته ذکر این نکته ضروری است از آنجا که معمولا افراد چاق دارای یک وابستگی به مواد قندی میباشند، نوسانات ناگهانی میزان قند خون اعم از استفاده زیاد از مواد قندی ساده و یا اجرای رژیمهای سخت که توام با حذف وعدههای غذایی و کاهش قندخون هستند، باعث تشدید حملات میگرنی میشوند.
چاقی و به ویژه چاقی شکمی در سنین جوانی و میانسالی به خصوص در خانمها، خطر بروز حملات میگرنی را افزایش میدهد. از طرف دیگر کاهش وزن و رژیمهای غذایی منطقی که با کاهش وزن تدریجی و با برنامه منظم همراه هستند، در بهبود حملات میگرنی کمککننده خواهند بود.
دکتر حمیدرضا فرشچی
متخصص تغذیه و فوق تخصص دیابت و چاقی
پرونده قتل مادر و پسری که شش سال پیش به طرز فجیعی
کشته شدند برای بار دوم به دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و این بار تنها
متهم پرونده ادعا کرد قاتل اصلی را می شناسد.
به گزارش خبرنگار ما،
پرونده قتل شهناز و علیرضا پسر چهارساله اش که هشت اسفندماه سال 82 تشکیل
شد به دلیل ابهاماتی که قضات شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران معتقد
هستند هنوز برطرف نشده است دوباره به دادسرا بازگردانده شد، این در حالی
است که متهم در دادگاه ادعا کرد خواهر و فرزند خواهرش مرتکب این قتل شده
اند.
گزارش قتل این مادر و پسر توسط پدر خانواده به نام علی به پلیس داده شد.
وی
پس از حضور ماموران در خانه اش به آنها گفت؛ من از سر کار به منزل برگشتم،
کسی در خانه نبود که در را برایم باز کند. از پنجره اتاق خواب وارد شدم و
جسد همسرم را دیدم و با کمک همسایه ها به پلیس خبر دادم. علی ادعا کرد هیچ
نقشی در قتل فرزند و همسرش نداشته است. او شاهدانی را به پلیس معرفی کرد
که حکایت می کرد او زمان قتل در محل کارش بوده است. اما آنچه ظن کارآگاهان
را نسبت به این مرد برانگیخت رابطه مخفیانه او با زنی به نام فاطمه بود.
این دو از مدتی قبل با هم رابطه برقرار کرده بودند اما از آنجایی که مدرک
دیگری علیه وی به دست نیامد این مرد بازداشت نشد. معمای قتل این مادر و
فرزند زمانی پیچیده تر شد که عاملان قتل نامه های تهدیدآمیزی در خانه
همسایه ها انداختند و حتی منزل یکی از آنها را به آتش کشیدند. در این نامه
ها آمده بود بلایی که بر سر شهناز و فرزندش آمد برای آنها هم تکرار خواهد
شد. این نامه ها به خانه دو خواهر که شهادت داده بودند لحظاتی قبل از قتل
یک جفت کتانی مردانه مقابل منزل شهناز دیده بودند نیز انداخته شد. بازجویی
از خانواده شهناز نشان داد این زن بسیار محتاط بوده و زمانی که در خانه
تنها بوده حتماً در را به روی خود قفل می کرده و تا زمانی که فردی را که
پشت در قرار داشت، نمی شناخت در را به روی او بازنمی کرد. بنابراین برای
پلیس آشکار شد قاتل یک آشنا بوده و کتانی به پا داشته است.
در این
اثنا به یکباره به ماموران خبر رسید پدرشوهر شهناز اقدام به خودکشی کرده
است. او که مردی 85ساله است زمانی که در بیمارستان در برابر سوالات مامور
مخفی قرار گرفت حرف هایی زد و از او خواست در مورد این مطالب به پلیس چیزی
نگوید و حتی حاضر شد به او پول هم بدهد. رفتار مرد 85ساله باعث شد انگشت
اتهام به سوی او گرفته شود و این بار وی به عنوان مظنون شماره یک در این
پرونده مطرح شد. در نهایت پدرشوهر شهناز به قتل اعتراف کرد و مدعی شد به
دلیل اینکه پسرش به همسر و فرزندش توجه زیادی می کرده به خاطر حسادت آن دو
را به قتل رسانده است.
اعترافات این مرد تنها چند روز قبل از مرگش
مطرح شد و وی که همچنان در بیمارستان بستری بود در نهایت جان باخت. در
حالی که تصور می شد با مرگ متهم این پرونده نیز بسته شود، خانواده شهناز
به دادگاه مراجعه و دامادشان را متهم کردند. آنها با اصرار فراوان مدعی
شدند علی قاتل است و با توجه به رابطه یی که با زنی دیگر داشته انگیزه
لازم را برای قتل داشته است.
هرچند دادسرا نتوانست دلایل کافی برای
محکومیت این مرد به دست آورد، اما کیفرخواست علیه وی صادر شد و این بار
دادسرا تقاضا کرد مراسم قسامه اجرا شود. در نهایت علی پای میز محاکمه رفت
اما در همان جلسه اول به دلیل ایرادات موجود، پرونده به دادسرا بازگردانده
شد. از میان ده ها ایرادی که به این پرونده وارد شده بود تنها چند مورد آن
برطرف و پرونده بار دیگر به دادگاه فرستاده شد. روز گذشته برای دومین بار
جلسه محاکمه علی برگزار شد. پس از اینکه محمد شادابی نماینده دادستان
تهران تقاضای اجرای مراسم قسامه کرد یکی از خواهران شهناز به عنوان ولی دم
در برابر قضات قرار گرفت و گفت؛ ما اطمینان داریم علی خواهرمان را به قتل
رسانده است. شهناز چند ماه قبل از مرگش به شدت مضطرب بود و هیچ وقت جایی
نمی رفت. او می دانست شوهرش با کسی رابطه دارد و ما نیز اطمینان داریم علی
به خاطر زنی که عاشقش شده بود خواهرمان و فرزندش را کشت.
در ادامه علی در برابر قضات حاضر شد. وی اتهام قتل عمد را رد کرد و گفت می داند قاتل کیست اما کسی به حرف های او توجهی ندارد.
این
مرد ادامه داد؛ زمانی که به خانه رفتم و دیدم کسی در را باز نمی کند به
خانه خواهرزاده ام رفتم و از او پرسیدم آیا شهناز را دیده است. همسرم با
خواهرزاده ام مجید و همسر او رفت و آمد داشت. مجید به من گفت شهناز به
حمام رفته است. دوباره به خانه برگشتم. باز هم در را باز نکرد و من این
بار از پنجره وارد شدم و سر خونین همسرم را دیدم. بعد از آن فریاد زدم و
از همسایه ها کمک خواستم. با توجه به اینکه همسایه ها به پلیس گفته بودند
شخصی با کفش های کتانی وارد خانه من شده است، پلیس از مراسم سوم فرزند و
همسرم فیلمبرداری کرد تا مساله کفش های کتانی را بررسی کند. نکته یی در
این فیلم وجود داشت که ماموران به آن توجه نکردند؛ مجید آن روز به مراسم
ختم نیامده بود و خواهرم که مادر مجید است مرتب فاطمه زنی را که بعد ها
همسر من شد و گفته می شد من با او رابطه دارم جلوی دوربین می فرستاد. من
در این باره به پلیس گفتم اما توجهی نکرد.
وی ادامه داد؛ چون
بریدگی روی گردن پسر و همسرم طوری بود که نشان می داد قاتل ذبح شرعی بلد
است، ماموران به پدرم مشکوک شدند و او را تحت کنترل گرفتند و به من هم
گفتند یک گوسفند بخرم تا او سر ببرد، بعد از اینکه پدرم گوسفند را سر برید
آنها اطمینان پیدا کردند پدرم ذبح شرعی بلد است. روزی که پدرم با ضربه
ساطور مجروح شد قرار بود من او را با تلفن کنترل کنم تا از خانه خارج نشود
و چندین بار با او تماس گرفتم و صحبت کردم. نزدیک اذان مغرب بود که دوباره
زنگ زدم. گوشی را برنداشت. به همسایه طبقه بالا تلفن کردم و از او خواستم
به پدرم سر بزند. او به من گفت پدرم غرق در خون روی زمین افتاده است. پدرم
خودکشی نکرد، او را زدند چرا که یک تکه از گوشت سرش که جدا شده بود هرگز
در خانه پیدا نشد و حتی پدرم که ادعا می کرد خودکشی کرده، نمی دانست با چه
وسیله یی این کار را کرده است. پلیس حتی نامه های تهدیدآمیز را خط شناسی
هم نکرد، آنها هیچ کدام از ادعاهای ما را بررسی نکردند.
متهم
ادامه داد؛ زمانی که پدرم در بیمارستان بود بسیار اصرار کردم که واقعیت را
بگوید و به او گفتم قسم بخورد مرتکب قتل شده است، اما او حاضر نشد حتی یک
کلمه در این باره صحبت کند.
وی افزود؛ علاوه بر اینها انگشتری در
خانه من پیدا شد که متعلق به همسرم نبود و من برای آن کاغذ خریدی پیدا
نکردم. من می دانستم این انگشتر متعلق به همسرم نیست و کسی که وارد خانه
شده این انگشتر را جا گذاشته است. گفته های علی به اینجا ختم نشد و زمانی
که در برابر این پرسش قرار گرفت که چرا در حالی که هنوز چند ماه بیشتر از
قتل همسر و فرزندش نگذشته بود، ازدواج کرد، گفت؛ پس از این حادثه من به
شدت احساس تنهایی می کردم. همسرم را از دست داده بودم و خانواده ام من را
رها کرده بودند. برای اینکه خانواده یی تشکیل دهم و فرزندی داشته باشم
دوباره ازدواج کردم تا بتوانم به زندگی ام ادامه دهم.
پس از پایان
جلسه محاکمه هیات قضات (مرادی، بومی، عزیزمحمدی، قاسمی و سالاری) وارد شور
شدند و با توجه به ادعاهای جدید علی پرونده را یک بار دیگر به دادسرا
بازگرداندند تا هم گفته های وی بررسی و هم ایرادات قبلی برطرف شود.
مردی یک سال پس از ازدواج به خاطر بدبینی به همسرش او را زیر ضربات مشت و لگد گرفت و با شکنجه کشت.به گزارش خبرنگار ما بعدازظهر روز یکشنبه گذشته وقتی محمدحسین شهریاری بازپرس ویژه قتل تهران به تلفن همراه خود پاسخ داد افسر نگهبان کلانتری 206 از او خواست به خانه یی در بومهن بیاید تا درباره مرگ مشکوک یک زن 23ساله به نام هدی تحقیق کند. ساعتی بعد هنگامی که کارآگاهان و بازپرس جنایی وارد خانه مورد نظر شدند خود را در برابر جنازه زنی دیدند که کاملاً مشخص بود به شدت تحت شکنجه قرار گرفته است. آثار کبودی، جراحت با چاقو و خراشیدگی در تمام نقاط بدن هدی به چشم می خورد و معلوم بود قاتل کینه عمیقی از وی به دل داشته و در جریان یک کشمکش طولانی این زن را قربانی کرده است.از آنجا که سرقتی از قربانگاه انجام نشده بود و ردپایی از فردی غریبه در خانه وجود نداشت کارآگاهان به شوهر هدی مظنون شدند و تصمیم گرفتند این مرد را که معلوم نبود در کجا به سر می برد، بازداشت کنند. تحقیقات پلیس برای دستگیری این مرد بیش از چند ساعت به طول نینجامید و وی به اداره ویژه مبارزه با قتل آگاهی انتقال یافت. متهم که حمید نام دارد در بازجویی ها اتهام کشتن همسرش را پذیرفت و بعد از تنظیم اقرارهای او پرونده به شعبه هفت دادسرای جنایی ارجاع شد. حمید دیروز از سوی بازپرس شهریاری تحت بازجویی قرار گرفت. او بار دیگر با اعتراف به کشتن هدی ماجرای آشنایی و ازدواجش با مقتول را تعریف کرد و گفت؛ هدی نامزد یکی از دوستان من به نام حسن بود و من او را می شناختم، البته آشنایی ما خیلی سطحی بود تا اینکه سال گذشته هر سه به نمایشگاه کتاب رفتیم و در آنجا احساس کردم به هدی علاقه مند شده ام. چون تصور می کردم او بهترین گزینه برای ازدواج است، سعی کردم رابطه ام را با او بیشتر و نزدیک تر کنم تا اینکه بالاخره نظرم را نسبت به وی بیان و از هدی خواستگاری کردم. متهم به قتل ادامه داد؛ هدی نیز به من علاقه مند شده بود، به همین خاطر نامزدی اش را با حسن به هم زد و بعد از مدتی ما با هم عقد کردیم ولی پس از ازدواج متوجه شدم چه اشتباهی انجام داده ام. هدی قبلاً با افراد زیادی ارتباط داشت و فهمیدن این موضوع باعث شد زندگی ام مختل شود. دیگر علاقه یی به همسرم نداشتم و نمی توانستم او را ببخشم. زندگی ما با دعوا و کشمکش سپری می شد و بحث بر سر این موضوع پایان نداشت تا اینکه شب قبل از حادثه همسرم به من گفت در 10سالگی با یکی از اقوامش نیز رابطه نامشروع داشته است. این حرف را دیگر نتوانستم تحمل کنم.حمید افزود؛ آن شب را به سختی صبح کردم و وقتی هدی بیدار شد تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم، برای همین دست و پایش را بستم و با شلنگ گاز و کمربند به جانش افتادم و تا ظهر او را کتک زدم. حدود ساعت دو بعدازظهر بود که همسرم زیر ضربات من بیهوش شد. بدون اعتنا به او ناهار خوردم و خوابیدم. بعد از چند ساعت که بیدار شدم دیدم هدی هنوز روی زمین افتاده است و حرکت نمی کند. به شدت ترسیدم. با پدرم تماس گرفتم و به او گفتم زنم را کتک زده ام و او الان به هوش نمی آید. پدرم هم به اورژانس تلفن زد اما وقتی امدادگران رسیدند اعلام کردند هدی فوت شده است. من قصد آدمکشی نداشتم، فقط در آن لحظات از شدت خشم نمی توانستم خودم را کنترل کنم.بنابر این گزارش در پی اعترافات حمید بازپرس پرونده برای وی قرار بازداشت صادر کرد و از کارآگاهان خواست برای افشای سایر ابعاد این جنایت به بازجویی از متهم ادامه بدهند.
فارس: فرمانده انتظامی آستانه اشرفیه گفت: راز مرگ چهار عضو یک خانواده که در پی آتشسوزی یک خانه روستایی جان باخته بودند، با تلاش ماموران پلیس کشف شد.
حسین کارگرنیا افزود: بعد از ظهر 22 اردیبشهت ماه امسال، فردی با مراجعه به پاسگاه دهشال آستانه اشرفیه از مرگ چهار نفر از بستگانش در یک خانه روستایی خبر داد.
وی ادامه داد: ماموران، تحقیق در باره این حادثه را آغاز کردند و مشخص شد یک زن و شوهر مسن به همراه دختر و نوهشان جان باختهاند.
به گفته کارگرنیا سلطانعلی 84 ساله، صفیه 60 ساله، زهرا 40 ساله و مریم 5/3 ساله چهار قربانی این حادثهاند.
فرمانده انتظامی آستانه اشرفیه اظهار داشت: پس از بازدید محل حادثه، ماموران متوجه شدند تنها یک اتاق از این خانه روستایی که این چهار نفر در آن بودهاند آتش گرفته است و این موضوع شک ماموران پلیس را برانگیخت.
وی تصریح کرد: با این پیش فرض که قتلی صورت گرفته، ماموران پلیس، تحقیقات در باره این پرونده را آغاز کردند.
کارگرنیا افزود: تحقیقات پلیس در مورد وضعیت خانوادگی مقتولان نشان داد، سلطانعلی 84 ساله شش سال پیش با زن مطلقهای به نام صفیه ازدواج کرده است و دختر و نوه این زن از سه ماه پیش به دلیل اختلافهای خانوادگی در این خانه روستایی مقیم شده بودند.
به گفته فرمانده انتظامی آستانه اشرفیه موضوع اختلافهای خانوادگی که انگیزه اصلی برای قتل محسوب میشد، مورد توجه ماموران پلیس قرار گرفت.
وی گفت: بررسی زندگی زهرا دیگر مقتول این پرونده نیز نشان داد، وی پس از چند سال زندگی با مردی به نام حسین از وی جدا شده و با مرد دیگری به نام احمدرضا ازدواج کرده و از او صاحب فرزندی 5/3 ساله نیز بوده است.
کارگرنیا با اشاره به شک ماموران به شوهر دوم این زن تصریح کرد: احمدرضا به اداره آگاهی احضار شد و در آنجا عنوان کرد همسرش سه ماه پیش از خانه خارج شده و از او خبری نداشته و این موضوع را به پلیس نیز اطلاع نداده است.
فرمانده انتظامی آستانه اشرفیه خاطرنشان کرد: اظهارات ضد و نقیض احمدرضا ماموران را بیشتر به او ظنین کرد و شوهر اول زهرا نیز به آگاهی فرا خوانده شد.
وی تصریح کرد: با مشاهده حسین که بخشی از سر و صورتش سوخته بود، دخالت وی در آتش سوزی برای پلیس آشکار شد، اما وی هر گونه ارتباط با این ماجرا را رد کرد.
کارگرنیا اضافه کرد: پس از چند روز بازجویی فنی و پلیسی، سرانجام احمدرضا لب به اعتراف گشود.
فرمانده انتظامی آستانه اشرفیه گفت: احمدرضا مدعی شد همسرش سه ماه پیش از خانه خارج شده و از آنجا که با همسر اولش دوست بودم، با وی تماس گرفتم تا به اتفاق به خانه مادرزنم برویم و زهرا را بترسانیم.
وی ادامه داد: احمدرضا و حسین نیمه شب روزهای آخر اردیبهشت به خانه سلطانعلی میروند تا زهرا را ترسانده و او را به خانه باز گردانند.
کارگرنیا اظهار داشت: احمدرضا در ادامه اعتراف خود میگوید به محض ورود به خانه، سلطانعلی از خواب بیدار شد و قصد داشت با داد و فریاد همسایهها را خبر کند که من با چوب دستی بر سرش زدم و او نقش بر زمین شد و سپس حسین با ضربههای متعدد چوب او را از پای درآورد و پس از آن مادر زهرا از خواب بیدار شد و حسین او را نیز با ضربههای چاقو از پای در آورد.
مردی که در جریان سرقت مسلحانه یک خودرو مالک آن را کشته بود در جریان اولین دستبرد خود در حلقه محاصره مردم گرفتار و دستگیر شد.
به
گزارش خبرنگار ما این مرد روز شنبه به رغم کشتن صاحب یک پژو206 در سرقت
خودرو او ناکام ماند. او یک روز بعد وقتی با تیراندازی به یک پزشک زن قصد
داشت اتومبیل او را از چنگش درآورد، به تله افتاد.
جنایت اول
مرد
مسلح ساعت 40/12 روز شنبه راه را بر یک پژو 206 آبی رنگ که از پل مدیریت
به سمت شهرک آتی ساز در حرکت بود، سد کرد و با تهدید سلاح از پیرمرد
راننده خواست از اتومبیل پیاده شود و خودرو را به او تحویل بدهد. سارق
برای ترساندن طعمه خود ابتدا دو تیر هوایی شلیک کرد اما راننده که
بازنشسته ارتش بود در برابر مرد مهاجم تسلیم نشد و بعد از پیاده شدن از
پژو سعی کرد با وی درگیر و مانع او شود. در جریان این کشمکش دزد مسلح یک
لحظه توانست خودش را به اتومبیل برساند و سوار بر آن شود. در حالی که سارق
قصد داشت بگریزد پیرمرد دنبال خودرو دوید تا بتواند او را متوقف کند. در
این لحظات مرد مسلح دو گلوله به سمت وی شلیک کرد که یکی از تیرها به شکم
این مرد اصابت کرد. این تیراندازی در حالی رقم خورد که یک رهگذر شاهد
اعمال مرد مسلح بود. او بلافاصله به تعقیب پژو 206 پرداخت و قاتل فراری که
وحشت زده شده بود، ناگهان کنترل ماشین را از دست داد و با تیر چراغ برق
تصادف کرد. با این وجود توانست با پای پیاده از آنجا فرار کند.
آغاز تحقیقات
دقایقی
بعد با گزارش شاهد تیراندازی امدادگران اورژانس و کارآگاهان پلیس خود را
به پل مدیریت رساندند و ابتدا پیکر غرق در خون اسماعیل 63ساله را به
بیمارستان طالقانی منتقل کردند اما وی به خاطر شدت خونریزی فوت شد و به
این ترتیب پرونده جنایی زیر نظر حسین اصغرزاده بازپرس شعبه دوم دادسرای
ناحیه 27 به جریان افتاد. کارآگاهان با کمک شاهد جنایت به چهره نگاری از
متهم پرداختند اما نتیجه کار چندان مطلوب نبود و به نظر می رسید تصویر
طراحی شده شباهت زیادی به قاتل فراری ندارد. تنها ویژگی های قطعی که از
مرد مسلح به دست آمد، این بود که او جوانی حدوداً 30ساله، قدبلند و
لاغراندام است که زمان قتل پیراهن سفید، شلوار مشکی و عینک دودی داشت.
بازرسی از خودروی مقتول نیز نتوانست سرنخی از عامل جنایت در اختیار پلیس
قرار بدهد و فقط یک گلوله و یک پوکه شلیک شده از سلاحی کمری کشف شد. در
حالی که به نظر می رسید این قتل با انگیزه سرقت رخ داده است کارآگاهان
احتمال وجود خصومت قبلی را نیز مردود ندانسته و در این خصوص به بازجویی از
خانواده اسماعیل بازنشسته ارتش پرداختند. طبق گفته خانواده متوفی اسماعیل
هر روز صبح به محل کار خود در خیابان ظفر می رفت و ظهرها برای صرف ناهار
به منزل بازمی گشت و زندگی کاملاً آرامی داشت.
تیراندازی به پزشک
ساعت
10/19 روز یکشنبه صدای شلیک گلوله توجه افرادی را که در بلوار سعادت آباد
در تردد بودند، جلب کرد. ماجرا از این قرار بود که مردی مسلح در تلاش برای
سرقت سمند نقره یی رنگ یک زن او را هدف گلوله قرار داده و از ناحیه زانوی
پای راست مجروح کرده بود. مردم وقتی با این صحنه مواجه شدند، سعی کردند
مرد مسلح را دستگیر کنند. همین اقدام باعث هراس جوان ناشناس شد و او بدون
سرقت اتومبیل پا به فرار گذاشت اما بالاخره در مقابل دانشگاه امام صادق(ع)
در حلقه محاصره شهروندان گرفتار شد و در اختیار کارآگاهان اداره مبارزه با
جرائم مسلحانه پلیس آگاهی قرار گرفت. از سویی دیگر زن مجروح که یک پزشک
اطفال است به بیمارستان منتقل و اقدامات درمانی روی وی سبب شد این زن
بهبودی نسبی پیدا کند. متهم 32ساله که خودش را محمود معرفی می کرد در
بازجویی ها گفت سلاح را به تازگی از یکی از شهرستان های غرب کشور خریده
است و روز حادثه قصد داشت سمند نقره یی رنگ را بدزدد. این متهم توضیح داد؛
راننده خودرواش را کنار خیابان پارک کرده و به محض اینکه پیاده شد به طرفش
رفتم و با تهدید سلاح سوئیچ را از او گرفتم و یک گلوله به پایش شلیک کردم.
بعد از آن هر کاری کردم ماشین روشن نشد، برای همین ترجیح دادم با پای
پیاده فرار کنم.
اعتراف به قتل
کشف
یک قبضه سلاح با 11 فشنگ از متهم این فرضیه را که او جرائم دیگری نیز
انجام داده است، مطرح کرد. در این بین تسلط نداشتن محمود به فن رانندگی و
شباهت نسبی او با تصویر چهره نگاری شده از قاتل اسماعیل باعث شد کارآگاهان
احتمال بدهند این مرد قاتل فراری است. این فرضیه مورد تایید خود متهم قرار
گرفت و او به کشتن مرد بازنشسته اقرار کرد اما گفت قصد نداشته خون به پا
کند. محمود وقتی دید بازی را باخته است، داستان زندگی اش را شرح داد و
گفت؛ «چهارساله بودم که پدرم فوت شد و مادرم با مردی دیگر ازدواج کرد. از
همان زمان مشکلاتی داشتم و فقط تا مقطع پنجم ابتدایی درس خواندم و بعد از
آن وارد بازار کار شدم. مدتی جوشکار بودم و پس از آن به عنوان کارگر یک
کشتارگاه در شرق تهران با حقوق ماهانه 400 هزار تومان مشغول به کار شدم.
من مجرد بودم و این درآمد آینده خوبی را برایم نمی ساخت، برای همین تصمیم
گرفتم با انجام سرقت های مسلحانه کاری کنم که به سرعت پولدار شوم اما هرگز
فکر نمی کردم آدم کشی کنم و به این زودی هم دستگیر شوم.» محمود در ادامه
به تشریح قتل بازنشسته ارتش پرداخت و گفت؛ موقع فرار چون به خوبی رانندگی
بلد نیستم با تیر چراغ برق تصادف کردم.پس از اعترافات متهم وی به شعبه دوم
دادسرای جنایی معرفی شد و صبح دیروز بازپرس اصغرزاده اظهارات او را ثبت
کرد. سرهنگ عباسعلی محمدیان رئیس پلیس آگاهی تهران با اشاره به این پرونده
گفت؛ جوانانی که به هر دلیلی ممکن است در شرایط ارتکاب به جرم قرار گیرند،
بهتر است بدانند شروع یک عمل مجرمانه می تواند با اختیار آنان باشد اما
ادامه آن، چگونگی وقوع و شرایط به وجودآمده به هیچ عنوان قابل پیش بینی
نیست و یک سرقت ساده، معمولی و غیرمسلحانه نیز می تواند به وقوع جرائم
جنایی نظیر قتل و... منجر شود.
مردی که به دلیل علاقه و محبت زیاد همسرش از او دلزده شده بود برای جدایی به دادگاه خانواده مراجعه کرد.در جلسه رسیدگی به دادخواست طلاق این زوج که در مجتمع قضایی شهید باهنر برگزار شد ابتدا زن 29 ساله اظهار داشت؛ 12 سال پیش پسرخاله ام به خواستگاری ام آمد و به خاطر علاقه یی که به من داشت حاضر به ازدواج با وی شدم و با مهریه 350 سکه بهار آزادی و نیمی از دارایی اش به عقد هم درآمدیم.وی افزود؛ اوایل زندگی رابطه بسیار گرم و صمیمانه یی داشتیم و هیچ مشکلی وجود نداشت تا اینکه شوهرم سه سال پیش به همکارش که زن 30ساله یی است، علاقه مند و از آن موقع بهانه جویی هایش شروع شد. او می گفت؛ چرا بیش از اندازه به من محبت می کنی؟ و چرا با من بحث و دعوا و قهر نمی کنی؟زن جوان با اظهار اینکه همسرش مانع رفتن او به دانشگاه شده است، گفت؛ تنها گناه من این است که با او مهربان و سازگار بودم. در ادامه از آنجا که مرد 33 ساله در دادگاه حضور نداشت وکیل او توضیحاتی را ارائه داد و گفت من به خاطر پسر پنج ساله این زوج خیلی برای سازگاری تلاش کردم اما موفق نشدم و موکل من ادعا می کند هیچ مشکلی با همسرش ندارد اما علاقه یی نیز به او ندارد و دیگر نمی خواهد با وی زندگی کند.قاضی دادگاه پس از شنیدن اظهارات طرفین رسیدگی به این پرونده را به آینده موکول کرد.