تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

انتظار می کشم

 

انتظار می کشم و باز انتظار می کشم؛ کار دیگری جز انتظار ندارم. انتظار برای آن چیزهایی که آرزوهایم را ساخته اند. انتظار برای روزهای بهتر، انتظار برای پایان تیرگی ها، انتظار برای گفتن حرفهای نگفتهای که راه گلویم را سد کرده اند، انتظار برای پایان یافتن خاموشی فریادهایم، انتظار برای شنیدن صدایی عاشقانه از میان تیرگی شب، انتظار برای پایان روزمره گی ها، . . .
چه مفهوم آشنایی دارد انتظار! اما چقدر ناتوانم در بیانش.
بی هدف و سردرگم در بین کلمات و حروف در جستجویم تا شاید بتوانم این احساس بی پایان را معنا کنم، اما چه می شود. بعضی از چیزها را باید تجربه کنی تا معنایش را بدانی.
نمی دانم کدام احساسم، کدام جریان خیالم، کدام پرواز رویایم، برای بار آخر نجاتم خواهد داد؛ و مرا از این انتظار مرگبار و بی پایان رها می سازد و جاده های بی سرانجام گم شده درمه پیش رویم را سرانجام می بخشند.
چه سردرگم و بی هدف در پی آرزوهایم مشتاقانه می دوم ، بدون دانستن آخر راه به پیش می روم ؛ پیش رفتنی در ورطه تنهایی ، در سکوت مرگ آوری که نهایت خط را برایم رقم خواهد زد؛
کی به پایان می آید این تشنگی جانسوز و طاقت فرسا؟ کی تمام می شود شب ظلمانی هجرت ، کی خورشید از ورای ابرها، رقص کنان بیرون می آید و مرا به مقصد گمشده ام رهنمون می سازد.
کی به انتها می رسد این همه انتظار؟ نمی دانم چه میخواهم بگویم و نمی گویم! چون نمی توانم و زبانم ترسان است؛ ترسان از نکوهش ها، از ملامتهایی که مرا خواهند درید. همه چیز را می بینم و نمی بینم ، می دانم و نمی دانم، می خواهم و نمی خواهم اما میخواهم تا
سکوتم را فریاد بزنم!

برو ! وقت رفتنه!

برو ! وقت رفتنه!
نازنینم:
سرانجام سهم تو رفتن شد و سهم من ماندن!
سهم من از عشق , چیزی بیشتر از رویایی دل انگیز و شیرین نبود.
ولی حالا به همین رویای شیرین قانعم!
برو و نگذار نگاه سرد و بی مهرت حلاوت این رویا را
به تلخی بدل کند...
به همین رویای شیرین قانعم!
به رویایی که که با گذراندن آن از ذهن و قلب
عطری دل انگیز تمام وجودم را پر میکند !
آرامشی عجیب در درونم موج میزند!
عزیز دل:
یاد تو را به آن روز که اولین بار دیدمت خلاصه میکنم
و روزهای تنهایی و بی مهری را خط میزنم
تا همچنان در ذهنم نجیب و مغرور جلوه کنی,
همان طوری که همیشه بودی و هستی و خواهی بود .
نمی خواهم برایت از تنهایی هایم بگویم ...
از چشمان همیشه منتظرم...
از بی قراری هایم...
از گریه های شبانه ام درکنج عزلت و غم...
نمی خواهم بگویم که اینها بهای عشق است.
دریغا که عشق من در باورت نگنجید
و شکوفه های محبت در قلبت جوانه نزد.
عزیزم :
می دانم که خسته شده ای
می دانم که تاب ماندن نداری
می دانم قصدت رفتن است.
برو که دیگر وقت رفتن شده!
 تو پرنده هستی و من گل
خاصیت پرنده رهایی و رفتن و پریدن است
و بخت گل ماندگاری و اسارت خاک  و پرپر شدن .
برو و حتی نگاهی به پشت سرت نکن که

دلم بیش از این نلرزد !
اگر بگویی خداحافظ جوابت رانمی دهم
فقط رفتنت را تماشا میکنم
نگو خداحافظ که پل برگشتنت ویران می شود!
برایت پلی میسازم از جمله ((به امید دیدار دوباره))
که اگر خواستی برگردی راهی برای برگشتنت باشد.
برو و یادت باشد که اینجا همیشه قلبی به خاطر تو در طپش است.
هر چند که می دانم فراموشم میکنی.
فراموش میکنی کسی را
که باتمام وجود دوستت دارد .
عزیزم ,میدانم
که مرا فراموش میکنی
...


دلم برات خیلی تنگ می شه

 

دلم برات خیلی تنگ می شه

دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه

جز تو دل به کس ندادم

 

جز تو دل به کس ندادم

بی تو من خانه خرابم

با تو من فصل بهارم

هستی تو ،دار و ندارم

با تو آسوده خیالم

آگهی از دل زارم

بی تو معنی سرابم

جوونی  وعشق به تو دادم

جز تو هیچ یاری ندارم

وقتی هستی در کنارم

بی نیاز بی نیازم

حسی نسبت به تو دارم

که به هیچ کسی ندارم

با تو من مست وصالم

نزد تو آرام و رام ام

بی تو من چه بی قرارم

انگاری عمری ندارم

گر کنار تو بمانم

در امان ز هر بلایم

بی تو من رو به زوالم

بی تو احساسی ندارم

تویی عشق بی کرانم

بی تو جام شوکرانم

بی تو من پر از گناهم

تاب دوریت رو ندارم

تو رفیق بی ریایم

با تو خوشبختی و دارم

بودنم رو از تو دارم

بی تو من نایی ندارم

تو رو تنها نمی ذارم

بوسه بر لبت می کارم

پس تو هم تنها نذارم

که فقط تویی پناهم

تو تموم شور و حالم

زندگیمو از تو دارم

عطر تو برده از سرم٬عقل و هوش

کنار تو غصه می شه٬فراموش

قربون ابرو و چشای ماهت

فدای دست بی گناه و پاکت

رو موج دریای تو٬قایقت می شم

انگاری دستامون با هم رفیقن

وقتشه٬با هم از قفس پریدن

اخم تو هوش از سر من می بره

کی نازتو٬اندازه من٬می خره؟

تبسمت٬ هست واسه من٬ نوازش

دل می کنه٬ اومدنت رو خواهش

انگاری ماه کنار تو حقیره


غم میخورم زغم شادم

 

غم میخورم زغم شادم    غم عشق تورا می اورد به یادم

       غم ناموى افرید کارست    غم شعر بلند روز گارست

   غم محرم جان عاشقاست   غم من  هرکه جان عاشقاست

    غم حاصل عشق  مهرباینست    غم از دل عاشـقان جدا نیست

     مهرت نرود بیرون زدل من      ان روزى کة خاک شود منزل من

تو رو چه به عاشقی؟

 
تو رو چه به عاشقی؟
 
بهتره بری گردو بازی کنی!
 
آره عزیز دلم باید حواسمون رو جمع کنیم .
 
نکنه خوابمون ببره !
 
نکنه فرصتها رو از دست بدیم.
 
نکنه وقتی بیدار بشیم که دیگه کار از کار گذشته باشه !
 
و باید بدونیم ، هر ثانیه از زندگی ما لحظه ای بی نظیر و تکرار
 
نشدنیه.
 
و از اون لحظه های ناب ، بهترین استفاده رو ببریم.
 
پس بیا از همین لحظه شروع کنیم

تو را من دوست میدارم

 

تو را من دوست میدارم اگرچه خوب میدانی وگرچه در غزلهایم به تأکید فراوان گفته ام این را تو را من دوست میدارم و با تو زندگی زیباست و بی تو زندگانی...بگذریم از این سخن...بیجاست!برای با تو بودن این شروع بی نظیری بود،اگر بهارمی دانست،برایم غنچه سرخ گلی را میشکوفانید که با آن خیر مقدم گویمت اما نمیدانست گمان می کرد ، روز آخر دیدار ما آن روز بهاری است  شاید من خودم هم این چنین بودم !پذیرایت شدم ، با بوسه و لبخند تنت چون دیدگانت سرد و احساس گریزی بی امان در چشم تو پیدا غروری سهمگین و وحشت آور بود،که از چشم تو می بارید و من با خویشتن گفتم « چگونه این غرور شرمگین را بوسه باید داد؟! »که سیمای غرورم سهمگین تر از غرورت بود  « تو را من دوست می دارم !>