عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار، عشق یعنی یک تمنا
یک نیاز، زمزمه از عاشقی با سوز و ساز، عشق یعنی چشم خیس مست او زیر
باران دست تو در دست او، عشق یعنی ملتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت
پگاه، عشق یعنی عطر خجلت .... شورعشق ، گرمی دست تو در آغوش عشق ،عشق
یعنی 'بی تو هرگز ...پس بمان ' تا سحر از عاشقی با من بخوان، عشق یعنی هر چه
داری نیم کن از برایم قلب خود تقدیم کن،
تقدیم به کسی که عاشقانه هایم برای اوست
وقتی به دنیا اومدم مث تموم بچه ها گریه کردم خیلی زیاد چون این دنیا رو دوست نداشتم.
وقتی بزرگتر شدم بهم گفتن و یاد دادن که تو این دنیا یکی هست که همیشه مراقبمه و
اسمش مادر.
گفتن عروسک هست که می تونی با اون بازی کنی. گفتن این دنیا پارک داره و توی پارکم
می تونی کلی بازی کنی و خودتو سرگرم کنی. گفتن تو این دنیا گل هست خار هم هست
.
بهم گفتن که افراد خانوادت بهترین دوستاتن. به من گفتن که می تونی با دختر پسرای کوچه بازی کنی.
گفتن که می تونی از تو باغچه گل بکنی. وقتی گریه می کردم منو ناز می کردن و منو می
خندوندن.
برام چه هدیه هایی که نمی خریدن .
خلاصه اینکه با کلی اینور اونور کردن منو به این دنیا ی کثیف وابسته کردن و روزی
رسید که دیدم این دنیایی که توش زندگی می کردم و وانمود می کردم اونو با آدماش دوست
دارم ازش متنفرم.
حالا که فهمیدم فقط عروسک نیست که بازیچه دست آدماس بلکه خود آدما هم بازیچه شدن
، حالا که فهمیدم توی اون پارکی که بچه ها دارن بازی می کنن آدم بزرگا هم بازی می
کنن اما با یه تفاوت که آدما با زندگی بقیه بازی می کنن و بچه ها توی عالم بچگیشون با
اسباب بازی ها، حالا که فهمیدم توی این پارکا دختر ، پسرا چه جوری خودشونو سرگرم
می کنن، حالا که فهمیدم هر گلی خاری هم داره، حالا که فهمیدم حتی گاهی اوقات خونه
هم برا آدما امن نیست، حالا که فهمیدم توی خونه بعضیا بیشتر از بیرون عذاب می بینن،
حالا که فهمیدم دختر ، پسرای کوچه چه جوری با هم تا می کنن و فهمیدم اونا هم با هم
بازی می کنن ولی نه با هم با احساسات هم دیگه ، حالا که فهمیدم گلا رو از توی باغچه
می کنن واسه دورغ گفتانای خودشون، حالا که فهمیدم که وقتی گریه کنم حتی یه نفرم
نیست که بگه چته و چرا گریه می کنی، حالا که فهمیدم که هدیه ها همش از روی تظاهر و فقط برا کثافت بازیه از تموم ایم دنیا و هرچی و هر کی که درش هست نفرت دارم.
آخه چرا؟
چند شب پیش داشتم یه کتاب می خوندم. توی اون کتاب جملات زیبایی نوشته بود که من خیلی خوشم اومد. دیدم حیف هست که شما دوستان گلم ازش بی بهره باشید.
قلب منطقه عملیاتی عشق است , از سیم خاردار هوس باید گذشت تا به این وسعت آتش خیز قدم گذاشت.
جوانی همچون شمشیری است که یک لبه ی آن زمینه ساز خلاقیت ها و آفرینش های علمی و هنری و اجتماعی است و لبه ی دیگر زمینه ساز انحرافات اخلاقی اجتماعی است.
اعتماد به نفس یک عادت است و برای پرورش آن باید طوری عمل کنید که گویی اعتماد به نفسی را که خواستار آن هستید , دارید.
یادمان باشد گاهی انقدر نگران نداشته ها هستیم که از داشته هایمان لذت نمی بریم. به قول معروف اگر از آنچه داری لذت نمی بری چگونه ممکن است بیشتر داشتن تو را خوشبخت کند؟
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
امید وارم که خوشتون اومده باشه. همین طور که میدونید امتحانات شروع شده و منم محتاج به دعای همه ی شما عزیزان هستم. باز هم عید رو تبریک میگم. دعا یادتون نره ها
دعا از تو اجابت هم ز تو
ایمنی از تو مهابت هم زتو
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟بارید. به باد گفتم عشق چیست؟ وزید. به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید. به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد. و به انسان گفتم عشق چیست؟ اشک از دیدگانش جاری شد و گفت دیوانگیست....
گرید به حالم کوه و درو دشت از این جدایی
مینالد از غم این دل دمادم فردا کجایی
سفر به خیر مسافر من گریه نکن به خاطر من
باران میبارد امشب دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته ره میسپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری سردیه این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم میچکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را با تو ای عاشقترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریا سینه ی من دشت غمها
زیر باران با تو بودم زیر باران با تو تنها
این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم
هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببینی:
اگه نگات کرد عاشقته .
اگه خجالت کشید بدون برات میمیره
اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره
و اگر هم خندید بدون اصلا دوست نداره