تنها برای تو می نویسم برای چشمان تو که برق چشمانم را زنده می کند. برای دستان تو که گرمای عشق را خجالت زده می کنند. برای لبانت که جز ترنم های محبت را نمی بوسند. برای قلب مهربانت که جز عاطفه در آن نمی ماند. برای تو مینویسم که وجودت همه پاکی وصفاست . برای تپش های قلبت که نبضم را به زدن وا می دارند. برای نگاه های پر مهرت که حسرت را در نگاهم زنده می کنند، حرفهایت که جوانم می کنند. آرزوهایت که رویاهایم را قوت می بخشند.
عشق یعنی واله و مفتون شدن
دل ز کف دادن چنان مجنون شدن
عشق یعنی ناله یعنی سوز و درد
اشک غم بر دیده بر لب آه سرد
عشق یعنی گریه های بی امان
آتش سوزنده ای بر جسم و جان
عشق یعنی درد و رنج بی شمار
می برد از تن توان از دل قرار
عشق یعنی آیت لطف خدا
خود بود درد و به هر دردی دوا
عشق یعنی آسمان یعنی زمین
مثل آواز قناری دل نشین
عشق یعنی خواهش زیبای دل
بی قراری های بی پروای دل
عشق یعنی آرزو یعنی امید
رویش یک شاخه یاس سپید
با غزل سبز صدات اسم منو صدا بزن
شیون شبها مال من خنده ی مهتاب مال تو
پیشکش من تنهاییه این دل بیتاب مال تو
من مثل شب تو مثل روز
هیچوقت به هم نمیرسیم فاصلمون دوره
هنوز اگر که دوریم منو تو فاصلمون یک نفسه
تنهاییمو ازم بگیر بگو که تنهایی بسه
حتی اگه قصه ی ما قصه ی مرغ و قفسه
نذار کتاب عشقمون به خط آخر برسه
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم که هستی؟ تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق ترینی
همون لحضه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وااای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ی ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به پایت شکستم
تو ار این شکستن خبر داری یا نه؟
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه؟
تو دونسته بودی چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم که هستی؟ تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشق ترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق ترینی
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وااای مبادا دروغ گفت
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری.....
زیبایی صدفی به صدف دیگر گفت: درد زیادی در درونم احساس می کنم . دردی سنگین که مرا عذاب می دهد . صدف دیگر با غرور گفت : ستایش خدای آسمان ها و زمین را ، که من هیچ دردی را در خود ندارم ، خوب هستم وسلامت . در همان لحظه خرچنگی از آنجا عبور می کرد و صحبت آنها را شنید رو کرد به صدف از خود راضی و گفت : بله ،تو کاملا خوب و سلامتی ، اما دردی که همسایه ات را می آزارد ، مرواریدی بی نهایت زیباست که تو از آن بی بهره ای!
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟گفت: جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم
و از کدوم قصه ای که خواستنت عادته نبودنت فاجعه بودنت امنیته تو از کدوم سرزمین تو از کدوم هوایی که از قبیله ی من یه آسمون جدایی؟؟؟
*وای بر من گر نمی دیدم تو را گر نمی دیدم در این دنیا تو را گر نمی کردی به سوی من نگاه با نگاهی گر نمی رفتم ز راه عاشقی گر در سرشت من نبود یا که عشقت سرنوشت من نبود گر تو را بخت بد کوتاه من سوی دیگر می کشید از راه من این زمان جانم ز مهرت پر نبود سینه ام منزلگه این در نبود گر چه دیدم در رهت دام بلا وای بر من گر نمی دیدم تو را
یادته گفتی بهت دوستت دارم خورشید و ماه و به روزت می آرم دیگه بسه برو خوش باش که من میگمت که دیگه دوستت ندارم