و
من تو را پیش تر از قبل دنیا دوست می دارم چرا که با تو آفریده شدم و با تو سر لوحه زیستن را آموختم و این شد که تو شدی معلم سرنوشتم. کنون سالهاست که تو رفته ای و مرا در این گیتی بی منتهابا مرغان بی بال و پر سکوت تلخ لحظه ها تنها رهانیده ای و خاطرات شیرین با تو بودنم رابه اسارت برده ای. تو خود رفته ای امایادت همچون ریشه ای وجودم را سراسرفرا گرفته است و مرا مجنونی دیوانه نموده است.و من تورا همچون بتی می پرستمچرا که خدای راستین وجودم را از تو آفریداگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر
برای یکی شدن اگه مرگ من بسه نفس منو بگیر
خوب دیروز و هنوز طرحی از من بر صلیب روی تن پوشت بدوز
وقت عریانی عشق با همین طرح حقیر در حریق تن بسوز
تو بگو غیبت دست غیبت هر چه نفس بین ما فاصله نیست
غیبت آخر تو کوچ مرغان صدا ختم این غائله نیست!
نه زبانم برای تعریف تو توانایی دارد
محبت نیرومند ترین جادوهاست
دوست داشتن تو واسه من ٫ یه عادته
شنیــدن صــدای تــو بــرای من سعادته
می خوام که توچشای تو مثل یه مجنون بشینم
بــودن در چـشـای تـو بـرام کــلی مـحـبـتـه
می خوام طوافت بکنم ٫ درد و بلات به جون من
طـواف تــو بــرای مـن درسـت مـثـل زیـارته
خدا خودش می دونه که یه عالمه دوست دارم
دعـا بــرای جــون تـو انـگـاری کـه عـبـادته
دارم مـی گـم مـال منـی ٫ نشی تو یار دیگری
چـی کـار کـنـم کـار دلـه بـه مـن نگو شماتته
راستی تو یار من شدی؟ یه کمی عاشقم شدی؟
وای کـه چـقـدر مـهـربونی ٫ جـواب تـو کـرامـتـه
خـلاصـه کـه تـو جــون بـخــوا ٫ روی چـشـام
جــون دادنـم بـرای تــو ٫ واسـم مـثـل شـهادته
چقدر سخت است با خاطرات زنده بودن
نفس کشیدن نمردن ، زندگی!!!!افسوس،آه،دردو رنج
غربت، بی کسی دربدری
نه خدای من من تنها نیستم
اینها همه یار منندو من بی خبرم!!!
ای سکوت خاموش باش با من مگوی!!!
دیگر توان ندارم جانم بلب رسیده
بس است دیگر بس است.
واما تو، تو که رفته ای
چنان شتابان میرفتی که از من دور شده ای
هیچ وقت به تو نخواهم رسید
روزهایی که سراغم میگرفتی در تنهایی گم شده
می توانی پیدایشان کنی؟؟؟
هرگز!!!!
آسوده باش ،آرام باش،زندگی کن ...
من تنها نیستم !!!
خدا با من است
(تنهاترین عاشق )
قـــیـــافـــه هـــای غــــم زده
آدمــک هـــای پـــر زده
چشماشون از عشق کور شده
نمیدونن چه ها شده
بــازم شکستــه قلبـاشــون
از دســت یــه بــی مــعرفــت
کســی کــه ذره ای نــداره
توو وجـودش درک و فـهم
نمی فهمه که من واسش می خونم
نمی فهمه که من به پاش می مونم
نمی فهمه که من عاشق شدم
نمی فهمـه که قـلبـم واسـه اونـه
نـمـی تـونـه تـنـها بـمونـه
نمیشه از عشق بی تو بخونه
کاش میشد دوباره چشما شو ببینم
کاش میشد دوباره دستاش وبگیرم
کاش می فهمیدکه بدون اون میمیرم
مـیـمـیــرم ، مـیـمـیـرم
نمی فهمه که من واسش می خونم
نمی فهمه که من به پاش می مونم
نمی فهمه که من عاشق شدم
نمی فهمه که قلبم واسه اونه
نمی تـونـه تنـها بـمونـه
نمیشه از عشق بی تو بخونه
غربت دیرینه ام را با تو قسمت میکنم تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم
عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل می سازد . اگر دیگری را دوست میداری ، اگر می خواهی یاریش کنی ، کمک کن تا یگانه شود . نه نباید او را اشباع کنی .تلاش نکن با حضور خود بگونه ای او را کامل کنی . دیگری را کمک کن تا یگانه شود . چنان سیراب از وجود خود که نیازی به حضورتو نباشد
وقتی اشکهایم بر روی زمین ریخت تو هرگز ندیدی که چگونه می گریم . تو دلم را با بی کسی تنها گذاشتی و چشمانم را به انتظار نگاهت گریان گذاشتی
بالا تر از آسمان جایی نیست زیبا تر از گل چیزی نیست عزیزتر از تو کسی نیست .
دیر گاهیست که تنها بودم قصه غربت صحرا بودم وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها بودم دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا بودم من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها بودم کاش چشمان مراکورکنید تا نبینم که چه تنها بودم تا که بینم به همه جور جفا که چقدر بی دل و رسوا بودم
خودم عهد بستم بار دیگرکه تورا دیدم،بگویم از تودلگیرم. ولی باز تو را دیدم و گفتم : بی تومیمیرم
چیه دلم؟گرفتی!واسه چی داری گریه می کنی؟چیه دلم؟شکستی!واسه کی داری گریه می کنی؟چیه دلم؟غریبی!چی دیدی داری گریه می کنی؟می گی گذاشته رفته اونی که مثله نفس بود!می گی دلت رو شکسته اونی که همه کست بود!می گی رفت و نموندش پای همه حرف هایی که زده بود