انسانها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه مىروند. با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت. در سبد جلو, صفات نیک خود را مىگذاریم. در سبد پشتی, عیبهاى خود را نگه مىداریم. به همین دلیل در طول زندگى چشمانمان فقط صفات نیک خودمان را مىبیند و عیوب همسفرى که جلوى ما حرکت مىکند. بدین گونه است که درباره خود بهتر از او داورى مىکنیم، غافل از آن که نفر پشت سرى ما هم به همین شیوه درباره ما مىاندیشد.
- فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته "از این قسمت باز کنید” سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله
- فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله
- فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی "دوستت دارم”. ۶۱ ساله
- فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم . ۳۸ ساله
- فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله
- فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه "حالا باشه تا بعد” این یعنی "نه” . ۷ ساله
- فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله
- فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله
- فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله
خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است. این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند.
خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکار نیستم...
خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم.این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم.این یعنی من خانه ای دارم.
خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم.این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.
خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم.
خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.
خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم. این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم.
خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم.
روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت
آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال
است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت
برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:...
۱-
روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر
نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته
کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در
همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را
بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به
ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را
در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق
آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از
اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود
که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین
زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را
به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده
بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه
و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و
جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف
خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت
کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر
نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت،
تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی
کنیم
کافی است درزندگی، مرد خانواده یک بد بیاری بیاورد و ورشکسته شود. این
بار نوبت به زن خانواده میرسد تا برای تامین مخارج خانواده و زندگی کار
کند. چه کاری؟ گاهی اوقات تبلیغ از یک شرکت تاکسیرانی خصوصی آینده کاری او
را رقم میزند. راننده تاکسی میشود و به رغم مخالفتهای همسر پاشنه کفش
خود را ور میکشد و از جا بلند میشود تا کار کند.
بسیاری از زنان
تاکسیران سرپرست خانوار هستند و مانند یک راننده مرد از صبح تا ساعت 12 شب
پشت فرمان کار میکنند.
اعظم کوئین سه سال قبل از اینکه راننده تاکسی شود
یک زن خانهدار بودکه حتی برای خرید کردن نیز بیرون نمیرفت. چه برسدکه
راننده تاکسی شود و با مردم برای گرفتن کرایه چانه بزند. هرچند به گفته
خودش هنوز هم برای گرفتن کرایه تاکسی خجالت میکشد.
همشهری تاکسی در شماره جدید خود به سراغ این تاکسیران زن رفته است.
چقدر با رانندگی آشنایی داشتید؟ چرا این شغل را برای پول درآوردن انتخاب کردید؟
ادامه مطلب ...