تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

اگه دلت تنگه

 

 

اگه دلت تنگه اینو بخون....!!! وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که توی عکسش بهت لبخند میزنه..

 

وقتی جایی نشستی که کنارت خالی بود به یاد بیار کسی رو که توی آغوشت جا میگرفت. وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستای ظریفش لای انگشتات گم می شد. وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریش اونها رو می لرزوند...

سخنان آموزنده

 

شریفترین دلها دلی است که اندیشه آزار کسان در آن نباشد.

 

شاید ثمره کلام دلنشینی را که امروز بر زبان می آورید فردا بچشید (. گاندی )

 

بخشش فقط زمانی ممکن می گردد که ما بتوانیم دیگران را بشناسیم و به عیبهای خودمان اعتراف کنیم و بدانیم که ما نیز به همان اندازه امکان اشتباه کردن داریم.

 

قربونت برم خدا چقد رغریبی روی زمین.  

 

رفیقان،دوستان دهها گروهند،که هر یک در مسیرامتحانند گروهی صورتک برچهره دارند،به ظاهردوست،اما دشمنانند!.

 

با آنها که ازتو عقب ترند صبور باش ... چرا که موجب میشوند تو بهتر به نظر برسی.

 

تو نمی توانی مطابق میل بقیه زندگی کنی. این روشی نیست که برای تو خوشحالی و آسایش درونی به ارمغان آورد.( وین دایر ).

 

در نبرد بین انسانهای سخت و روزهای سخت، این انسانهای سخت هستند که می مانند نه روزهای سخت....

 

بعضی از انسانها عیبهای خود را با دوربین و عیبهای دیگران را با ذره بین نگاه می کنند.

 

هیچ کس بدون اینکه بخواهد، نمی تواند حال دیگری را درک کند. درک کردن فقط از سعی و تلاش حاصل می شود.( وین دایر).

 

بهتر است به خاطر آن چیزی که هستی ازتو متنفر باشند تا اینکه به خاطر چیزی که نیستی دوستت داشته باشند.

 

هیچکس نمی تونه به قلبش یاد بده که نشکنه...! ولی من تونستم به قلبم یاد بدم... وقتی که شکست... لبه های تیزش دست اونی رو که اونو شکسته نبره .....

 

طوفان با همه خشمش ، نمی ماند ؛ دریاست که همیشه پا برجاست......

 

دنبال نگاهها نرو چون می تونن گولت بزنن، دنبال دارایی نرو چون کم کم افول می کنه ، دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره رو روشن کرد ، کسی رو پیدا کن که تو رو شاد کنه......

 

فاتحانه تسلیم میشویم در مقابل نگاه بی قرار کودکی معصوم که شاید داخل آن کهنه پاکتهای دستش صحبتی باشد از امید رسیدن به مراد دل میان روزهای گنگ ونا معلوم !.....

نیچه

 

و اگر نخواهید دیگر بار با نشاط بدوید، باید از این جا بروید! طبیب درمان ناپذیران نباید بود؛ زرتشت چنین می‌آموزد.: پس شما باید از این جا بروید! باری، پایان دادن بیشتر دلیری می‌طلبد تا آغاز کردن ِ بیتی تازه: این را طبیبان و شاعران همه می‌دانند.( فریدریش نیچه )

 

زورق آن‌جا ایستاده است.از آن سوی چه بسا راهی‌ست به « هیچ ِ» بزرگ! اما کی‌ست که بخواهد در این «چه بسا» پای گذارد؟ هیچ‌یک از شما نمی‌خواهد در زورق مرگ پای بگذارد! پس از چه رو می‌خواهید از جهان- خسته باشید! از جهان خسته‌اید و با این وجود هنوز به زمین پشت نکرده‌اید! شما را همیشه هوسمند به زمین یافته‌ام، حتّا عاشقِ از - زمین - خستگی ِخود

تو به من آموختی

 

 

من از چشمان خود آموختم رسم محبت را که هر عضوی بدرد آید به جایش دیده می گرید.

 

هرچه بیشتر انسان ها را می شناسم، سگ ها را بیشتر ستایش می کنم. (ایوان شفر)

 

هرگز نباید بپرسیم : "چرا خدا این را بر من نازل کرده است؟" . اما می توانیم بپرسیم : خداوند از من می خواهد با این چه کنم؟

 

به هیچ وجه از محبت دریغ مورزید حتی به دشمنانتان چرا که آنان بیشتر به محبت شما نیاز مندند.

 

آنچه را کرم ابریشم آن را پایان دنیا می پندارد ...در نظر پروانه آغاز زندگی است..

 

هرگز به دوستانت کاستی هایشان را در جمع نگو چون ممکن است عیوب خود را برطرف کنند اما مطمئنن هیچگاه تو را به خاطر این تذکر نمی بخشند ( لوگان پارسال اسمیت ).

 

راه نفوذ در دیگران دانستن آرزوهایشان است( دیل کارنگی.)

نگاهت

 

 


 

 اگه قلبمو شکستی به فدایه یک نگاهت
 
این منم چون گل پرپر گه نشستم سر راهت
 
تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم
 
اگه من نمردم از عشق تو بدون که رو سیاهم
 
اگه عاشقی یه درده چه کسی این دردو ندیده
 
تو بگو کدوم عاشق رنج دوری نکشیده
 
اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم
 
میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم
 
تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند
 
تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم
 
چی بگم وقتی که عاشق زخم تیغه هلاکه
 
همه بال و پر زدنهاشرقصه مرگی رویه خاکه

عشق یعنی؟؟؟

عشق.........

 

عشق یعنی ... نخوردن و نخوابیدن

عشق یعنی ... دوست داشتن و دوست نداشتن

عشق یعنی ... آرامی و نا آرامی

عشق یعنی ... فداکاری و از جان گذشتگی

عشق یعنی ... بردن و باختن

عشق یعنی ... دادن و نگرفتن

عشق گمشده...

اشک از چشمانش فرو میریخت و هیچ کس نمی  دانست پشت این در بسته دخترک شاد و شنگول روزانه شبانگاهان با ماه خود چه خلوتی دارد .و هیچ کس نمی توانست صدای هق هق گریه اوقلب را بشنود.همان قلبی که گوشی تیز داشت و از فاصله های دور صدای ناله خفیف معشوقش را می شنید.ولی معشوق او صدای فریادهای او را نمی توانست بشنود بلکه خود گوشهایش را گرفته بود تا صدایی ،فریادی،آوایی و حقیقتی را نشنودو بلکه هم میشنید و  بی تفاوت می گدشت .صدای گریه قلبی که ازسالها پیش عاشق بودونمی خواست این عشق را خاموش کند ولی می گفت نمی توانم.عشقی که به هنگام وارد قلب او شده بود ولی نابهنگام دستخوش امواج و طوفانهایی شده بود.امواجی که گاه ترس را با خود به همراه داشت و گاه ایمان را .گاه لذت عشق را به همراه داشت وگاه سختی آن را .موجی که آخرین دستاوردش تبدیل عشق به نفرت بود.نفرتی که از شدت عشق و شکستن بی صدای قلب او به وجود آمده بود .بی صداترین شکستنی که حتی معشوق هم نخواست صدای آنرا بشنود .تنها و تنها پژواک صدای آن شکستن در قلب این عاشق آشفته بود .دخترک خیلی با خود کلنجار رفته بود که باز هم او را ببخشد ولی نتوانسته بود ولی ندایی در گوش او نجواکنان می گفت که باز هم او را ببخش.همان کار آسان همیشگی که این بار سخت مینمود.در این تاریکی شب که فقط تاریکی و تنهایی شب همصحبت او بود پس از بسیار کوشش و  سنگ زدن به قلبش با صدای هق هق گریه اش او را را بخشید.باز هم بخشید .،بخشید ونفرینی به جای نگذاشت واین شادی و غم زیبایی به او می بخشید .بخشید و سر به دامان پروردگار خود گداشت.فقط خدایش می دانست که اوهیچگاه عشق را گدایی نکرده بود.ولی "ای خدای من من بخشیده بودم با شرط باز نگشتن شدت عشق و حس دوباره دوست داشتن و دلتنگیش به قلبم.پس چرا به شرط عمل نکردی"این ها را میگقت و چه وحشتی و چه ترسی داشت از دوباره عاشق شدن وادامه عشق.ولی شاید هم بیشتر از آن خوشحال بود از این واقعه.

غلبه بر ترس را هنوز یاد نگرفته بود وخوب میدانست ترس مانع از پیروزی است .ولی عاشق بود.قلب جسور او دیگر ترسو شده بود.از همه چیز می ترسید .ترس از دست دادن،ترس عاشق شدن،ترس فراموش کردن و کم شدن عشقش نسبت به معشوق.ترس ضعیف شدن.،چرا که این عشق او را ضعیف ساخته بود.این عشق هر دوی آنها را فرسوده کرده بود .شکوفایی عشق جای خودش را به فرسودگی داده بود.و بزرگتر از همه این ترس ها ترس جسور شدن دوباره قلبش.ترس از جسارت و لج بازی قلبش.این قلب فشرده اوگاه گاهی لج می کرد و بهانه می آوردولی دخترک جلوی جسارت قلبش را می گرفت ولی این قدرت قلبش روز به روز بیشتر و بیشتر می شود.او دیگر به سختی می توانست با این قدرت پنهان قلبش مقابله کند.خیلی ضعیف شده بود .هیچ سلاحی در دست نداشت.سلاح پر زور عشقش هم در زیرسر کوفت های پیاپی،دیگر له شده بود.،بهانه قوی و قوی تر میشد ".بهانه دیگر دیر است"خیلی دیر.عشق او خاموش شدنی نبود ولی می توانست این عشق را زنده به گور کند و همانطور شعله ور خاکسترش کند .آتش را بدون خاموش کردن یخ کند.     

 

             

دلی تنها

                                                            

از عقربه هایی که بی پروا پیش میرفتند و زمان را پشت سر می گذاشتند  وحشت داشت .عقربه هایی که به لحظه دیگر دیر است نزدیک و نزدیک تر می شدند. ازاین عقربه ها نفرت داشت.می ترسید از جسارت قلبش که هم خود و هم قلب  معشوق را روزی بسوزاند.می ترسید قلبش هق هق کنان و گریان از دوری معشوق بسوزد ولی روی بر گرداند و دیگر دیر است را تکرار کند.میترسید که نا خواسته این عشق به جعبه اشیا گم شده انتقال .