یکی
از رایجترین و روزمرهترین کارهایی که اصلا به نظر خیلی از ما نمیآید،
خرید و مصرف است. شاید بعضیهایمان از خریدهای روزانه فقط چانه زدن و
تخفیف گرفتن را به یاد بیاوریم و کمتر به این فکرکنیم که پشت هر خرید و
مصرف، الگویی نهفته است که تابع شرایط روانشناختی است. در سالی که تحت
عنوان «سال اصلاح الگوی مصرف» از آن یاد میشود، هفته نامه سلامت گفتگویی
را در همین حیطه از نگاهی متفاوت با دکتر فربد فدایی، روانپزشک و مدیر
گروه روانپزشکی علوم بهزیستی و توانبخشی، ترتیب دادهاست که خدمت شما
ارائه می دهیم.
الگوی خرید و مصرف در کشورهای دیگر چه تفاوتی با کشور ما دارد؟
برحسب
بررسیها، مثلا در کشور آمریکا، دیده میشود که بخش عمده خریداران کادیلاک
و دیگر خودروهای پر زرق و برق را سیاهپوستان تشکیل میدهند زیرا آگاهانه
یا ناآگاهانه تحت تاثیر سازوکار دفاعی روانی جبران میکوشند جلب توجه کنند
و به پندار خویش احترام و اعتبار اجتماعی به دست بیاورند. در حالی که
افراد تحصیلکرده و با درآمد بالاتر عموما خودروهای متوسط یا کوچک سوار
میشوند. در کل، میتوان گفت احساس حقارت موجب تمایل به خرید وسایل
گرانقیمت و شاید هم غیرضروری میشود تا به صورت جبران، احساس حقارت در
پوششی از ثروت پنهان شود.
بسیاری از افرادی که شخصیت ناپخته
دارند و بسیاری از کسانی که احساس زشتی میکنند، ناخودآگاه با خریدن و
پوشیدن جامههای گرانبها و مارکدار و آویختن طلا و جواهر میکوشند بر
احساس نقص خود غلبه کنند.
بیماریهای روانی چه تاثیری بر نحوه خرید کردن ما میگذارد؟
در
اختلال شخصیت خودشیفته از آنجا که خودشان را بالاتر از دیگران میپندارند،
مایل نیستند کالاهایی بخرند که عموم مردم استفاده میکنند و به دنبال
کالاهای انحصاری و مارکدار میروند که اگرچه همان کارکرد کالاهای
ارزانتر را دارد اما قیمتش چند برابر است. این گروه، حتی زمانی هم که به
پزشک مراجعه میکنند، میگویند: «آقای دکتر! برای من نوع خارجی دارو را
بنویسید. من داروی ایرانی استفاده نمیکنم!» مبتلایان به نابسامانیهای
شخصیتی به نام نمایشی نیز میکوشند با نمایش ظاهر و امکانات خود، از جمله
پوشاکهای گرانقیمت و غیرعادی، یا آرایش غلیظ با لوازم آرایش گرانقیمت،
توجه دیگران را به خود جلب کنند.
خرید در بیماران مبتلا به وسواس چه ویژگیهایی دارد؟
در
اختلال شخصیت وسواسی- اجباری (که البته با بیماریهای وسواسی- اجباری
متفاوت است)، فرد مبتلا به خساست بیش از حد میشود و به هیچ وجه حاضر به
خرید کالای نو یا دور ریختن کالاهای کهنه و بیمصرف نیست و حتی دلش هم
نمیآید از وسایل نوی خودش استفاده کند. از نظر مادی هم به خود و به
اطرافیانش سخت میگیرد و با آنکه امکان کافی دارد اما ترجیح میدهد
لباسهای کهنه و پاره و وصلهدار بپوشد و خیلی پایینتر از سطح امکانات
خود زندگی میکند. اما در بیماری وسواسی- اجباری، گاهی خرید اجباری که
فرد میداند به آن نیاز ندارد، انجام میگیرد. برای نمونه، فرد وسواسی
احساس اجبار میکند که از یک شی، چند نمونه کاملا یکسان را بخرد و اگر این
کار را نکند دچار اضطراب و تنش میشود؛ مثلا یک خانم وسواسی ممکن است از
یک مانتو چند عدد با رنگ یکسان بخرد و سپس آنها را در کمد لباس خود انبار
کند بیآنکه آنها را بپوشد.
در بیماران دوقطبی چهطور؟
در
بیماری شیدایی- افسردگی (نابسامانی خلقی دو قطبی) معمولا ولخرجی و خریدهای
غیرضروری و گزاف که با امکانات مالی فرد سازگاری ندارد و با نیازهای او
نیز هماهنگ نیست و بذل و بخششهای نابجا از نشانههای بیماری محسوب میشود.
چرا برخی افراد هرجور کالای خارجی را به مشابه داخلی ترجیح میدهند؛ شما فکر میکنید چرا؟
البته
گاهی ترجیح کالای خارجی ممکن است ناشی از توجیهات صحیح اقتصادی باشد. اما
در خیلی از موارد هم گزینش کالای غیرخودی به جای خودی مصداق این ضربالمثل
فارسی است که : «مرغ همسایه غاز است.» برای مثال، زمانی که یک ایرانی
پوشاک محصول ایتالیا را ترجیح میدهد که خودش از ایران پوشاک وارد میکند،
علت را فقط باید در احساس ناموجه حقارت، چه به صورت فردی و چه به صورت
اجتماعی، جستجو کرد که سبب شده است ایرانی نسبت به کالای تولید هممیهن
خویش بیاعتماد باشد و با حقارت به آن بنگرد.
زمانی که یک ایرانی
پوشاک محصول ایتالیا را ترجیح میدهد که خودش از ایران پوشاک وارد میکند،
علت را فقط باید در احساس ناموجه حقارت، چه به صورت فردی و چه به صورت
اجتماعی، جستجو کرد
اغلب اختلالات روانی از دوران کودکی شکل میگیرد. آیا نحوه خرید کردن ما نیز به شرایط و نحوه رفتار والدینمان بستگی دارد؟
از
جنبه فردی، در بسیاری از خانوادههای ایرانی به جای تکیه بر توانمندیهای
کودک بر نارساییهای او تکیه میشود و مرتبا به او بیعرضه خطاب میشود؛ و
کودک هم ناخودآگاه این برداشت را درباره خودش پذیرفته است و به همه
ایرانیان هم تسری داده ! در نتیجه میبینیم او لباسها و کفشهای مثلا
ایتالیایی و ترکیهای را که بالاتر از همتای ایرانی آنها نیست بهتر
میپندارد و ترجیح میدهد با پرداخت مبلغی گزاف آنها را به عوض جنس خوب و
ارزان ایرانی بخرد.
در سطح اجتماعی، زمانی که فرد به این تلقی
رسیده باشد که علم و صنعت و فرهنگ اروپا یا آمریکا یا ژاپن یا حتی کره،
برتر از کشور اوست و در نتیجه، مردم آن کشورها را ناخودآگاه برتر از
خویشتن بپندارد، خواهد کوشید خود را به شکل و شمایل مردم آن کشورها
دربیاورد.
فروشندگان هم روانشناسی بلدند؟!
گاهی برخی
فروشندگان از ضعفهای شخصیتی بعضیها برای رسیدن به سود بیشتر بهره
میبرند. به این معنی که چند کالای مشابه را با قیمتهای متفاوت به خریدار
عرضه میکنند و یا گاهی فروشنده بر مبنای نوعی روانشناسی عامیانه افراد
را به خریدهای غیرضروری یا گران ترغیب میکند. برای نمونه میگوید:
«مشتریان با شخصیت، این کالا را انتخاب کردهاند.» یا «برای شما این کالای
گرانقیمت که همه کس نمیتواند بخرد، مناسب است.» و یا: «ما این جنس را به
همهکس نشان نمیدهیم و برای خریداران مخصوص نگاه داشتهایم!» گاهی نیز با
نصب آینههای کمی مقعر که افراد را کشیدهتر و لاغرتر نشان میدهد موجب
افزایش خرید پوشاک در یک فروشگاه میشوند. استفاده از رنگهای ویژه برای
کالاهای خاص و بستهبندی آنها نیز در فروش موثر است. برای نمونه، استفاده
از رنگهای آبی و سفید برای کالاهای بهداشتی و مواد شوینده و رنگهای زرد
و سرخ و قهوهای برای مواد خوراکی و بستهبندی آنها موجب افزایش فروش این
کالاها میگردد
امان از دست خانومامون
اگه تیپ بزنیم بریم سر کار
میگن ببینم باکی قرار داری؟
اگه لباسهای معمولی بپوشیم
میگن تواصلا' سلیقه نداری
اگه زیاد بگیم دوستت دارم
میگن باز چه نقشه ای تو سرته
اگه نگیم دوستت دارم
میگن پای کسه دیگه ای وسطه
اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم
میگن به من اعتماد نداری
اگه زنگ نزنیم
میگن انگار سرت خیلی شلوغه
اگه تو خونه زیاد بخندیم
میگن دیونه شدی
اگه کم بخندیم
میگن بخت النحس
اگه شام بخواهیم
میگن فقط فکر شکمشه
اگه شام نخواهیم
میگن ذلیل مرده شام با کی کوفت کردی
ولی هرچی میگن بذار بگن ماکه کارمون درسته
عروسی رفتن دخترها:
دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟!
توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره... اون دامن
رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!! ممکنه به
نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!! بعد از اینکه
لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش
صورتش و تعیین می کنه...اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از
لوازم آرایش مثل لاک و سایه و...که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...
حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا
ممکنه " شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...! البته سعی می کنه
با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه... یه رژیمی هم
برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم!
ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت
فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!) گرفته تا لیمو ترش (
این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!) خوب،
روز موعود فرا می رسه! ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه( انگار که
یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره
ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون...( البته ممکنه یه بار هم تو حموم
ماسک بزاره...که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!) بعد از ناهار...!
لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت
آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر... توی آرایشگاه کلی نظر
خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم
ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده ....آخر سر هم خود
آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم
قبول می کنه!! ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!
بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره ( که مدل موهاش
خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به
نامزد آینده اش نشون بده!!
ساعت 8 عروسی شروع می شه...یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر
اونجا باشه!!
عروسی رفتن پسرها:
اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!!
روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و
ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!
ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر
می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!
بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...
توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...!!( بستگی به عمق بریدن
داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)
ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می
یاد بیرون...
ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی
باشهیا اسپرت...!
تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد
اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره
شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!
کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و
پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو
چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!
خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و
می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم
دستبرد می زنه!!) ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام
عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده
باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!
مارشال مدرن
1- اگه ماشینش پنچر بشه کاپوت ماشین رو بالا میزنه و توی ماشینو نگاه میکنه!
2- اگه راهنمای چپ رو بزنه و سمت راست بپیچه!
3- وقتی پشت سرش باشی و چراغ بزنی یا بوق بزنی توی آینه رو نگاه کنه تازه یادش میاد که روسریش رو باید درست کنه!
4- وقتی که با سرعت 140 تا یه پیچ رو دور بزنه! (البته این یکی در مورد خانوم ها صدق نمیکنه چون اونا بشتر از 14 تا نمیرن)
5- وقتی که برن پمپ بنزین و بعد از زدن بنزین با همون شیلنگ داخل باک حرکت کنن برن!
آقایون لطفاْ اون لبخند رو از صورتتون پاک کنید!!!!!!.....
|
|
|
به یه
نفر میگن: با «آجر» جمله بساز، میگه با آجر که جمله نمیسازن، دیوار میسازن!
به یه نفر میگن: با «ابریشم» جمله بساز، میگه: هوا ابریشم خوبه!
به یه نفر میگن: با «اختاپوس» جمله بساز. میگه: اوخ، تا پوستم نسوخته برم تو سایه!
به یه نفر میگن: با «بنزین» جمله بساز. میگه: خوش به حال شماها که سوار بنزین!
به یه نفر میگن: با «تلاش» جمله بساز، میگه: مادرم رفت بازار طلاشو فروخت!
به یه نفر میگن: با «جام جم» جمله بساز. میگه: صبح که از خواب پامیشم جامو جم
میکنم!
به یه نفر میگن: با «حمید و فرید» جمله بساز. میگه: شما با همید؟ چند نفرید؟
به یه نفر میگن: با «خرچنگ» جمله بساز، میگه: کره خر چنگ نزن!
به یه نفر میگن: با «رادار» جمله بساز میگه: از اینجا به خونه ما را داره!!
به یه نفر میگن: با «زنبور و خر و گاو» جمله بساز، میگه: زنبور خره، گاو منه!
به یه نفر میگن: با «ستیز» جمله بساز، میگه: موبایل سفت ایز آف (mobile set is
off)!!!
به یه نفر میگن: با «سینا» جمله بساز. میگه: با عباساینا رفتیم بیرون!
به یه نفر میگن: با «شمشیر» جمله بساز، میگه: فدات شم شیر میخوری؟!
به یه نفر میگن: با «شیشه» جمله بساز، میگه: ساعت یک ربع به شیشه!
به یه نفر میگن: با «صداقت» جمله بساز، میگه: داشتم با تلفن صحبت میکردم صدا قطع
شد!
به یه نفر میگن: با «عدس» جمله بساز، میگه: اگه امشب نیای اَدست دلخور میشم!
به یه نفر میگن: با «علی» جمله بساز. میگه: صندلی
به یه نفر میگن: با «قیمت» یک جمله بساز، گفت: مامان بدو تو آشپزخونه که خورشت قیمت
سوخت.
به یه نفر میگن: با «کار و کوشش» جمله بساز، میگه: شلوار کار من کوشش ؟!
به یه نفر میگن: با «کشور» جمله بساز، میگه: با کش ور رفتم خورد به چشمم!
به یه نفر میگن: با «کیشمیش» یک جمله بساز، گفت: من پسر عموش میشم، تو کیش میشی؟
به یه نفر میگن: با «گوهر» یک جمله بساز، گفت: توی گو،هر موقع به من میرسی میگی یه
جمله بساز.
به یه نفر میگن: با «لوبیا» جمله بساز، میگه: کوچولوبیا!
به یه نفر میگن: با «ماشین» جمله بساز. میگه: چقدر خوبه که شما بیایید همسایه
ماشین!
به یه نفر میگن: با «محمد دوعایه» (دروازه بان تیم فوتبال عربستان) یک جمله بساز،
گفت: من یک آیه از قرآن حفظ کردم، محمد دوآیه
به یه نفر میگن: با «ممه» جمله بساز. میگه: گرممه
به یه نفر میگن: با «مناجات» یک جمله بساز، گفت: مونا جات رو بنداز بخواب.
به یه نفر میگن: با «مینا» جمله بساز. میگه: با قاسماینا رفتیم بیرون!
به یه نفر میگن: با «نجیب» جمله بساز. میگه: یه شلوار خریدم نه جیب جلو داره نه جیب
عقب!
به یه نفر میگن: با «نخ سوزن» جمله بساز، میگه: این بچههای تیم ملی واقعا زحمت
میکشند، نخسوزن علی دایی!
به یه نفر میگن: با «هندونه» جمله بساز. میگه: هند اونه که بغل پاکستانه!
به یه نفر میگن: با «ریلکس» جمله بساز.میگه:رفتیم باغ وحش با گوریل عکس گرفتیم!!!
به یه نفر میگن: با «لجن» جمله بساز میگه همه تو ایران با ما لجن!!!
به یه نفر میگن: با «کشور» جمله بساز میگه بچه با کش ور نرو!!!
به یه نفر میگن: با «ماست» جمله بساز می گه بربری در انتظار ماست!
به یه نفر میگن: یه جمله بساز که توش مرده: باشه می گه آمبولانس !!