ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
مدتها بود که داستانهای مختلفی درباره دیده شدن پلنگ
در بین عشایر روستای دشستان در استان بوشهر پیچیده بود. مردم هرازگاهی از
زبان یکی از چوپانها میشنیدند که در کوهستان پلنگی دیده شده که از دور
به گوسفندها خیره میشود اما هنوز تعداد زیادی از مردم روستا این حرفها
را باور نمیکردند و میگفتند که چوپانها احتمالا حیوان دیگری را با پلنگ
اشتباه گرفتهاند؛ تا اینکه حمله پلنگ درنده به زن میانسالی به نام وطن
در روستا پیچید و تبدیل شد به یک داستان مهیج.
به نوشته سرنخ؛ حالا دیگر همه باورشان شده بود ماجراهایی که چوپانها از
حضور پلنگ در کوهستان تعریف کرده بودند حقیقت داشت اما آنچه که بیشتر از
حضور پلنگ در منطقه اهمیت داشت، ماجرای درگیری وطنخانم با این حیوان
درنده بود. درگیریای که نیمساعت به طول انجامید و سرانجام با فرار پلنگ و
مجروح شدن زن میانسال خاتمه یافت.
وطن خانوم؛ زنی که پلنگ را شکست داد
ساعت حدود چهار بعدازظهر 9 آذرماه بود و وطن خانم داشت آماده میشد که قبل از تاریک شدن هوا، گوسفندها را به آغل برگرداند. چند صد متر آن طرفتر یعنی در خانه آنها، دختر و همسرش کمکم داشتند نگران او میشدند؛ چرا که وطنخانم باید ساعت چهار از چرا برمیگشت و برای همین آنها مدام به بیرون سرک میکشیدند تا شاید اثری از او ببینند و برای بردن گوسفندها به آغل کمکش کنند.