تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

مرگ نوعروس در آتش جنون داماد

ایسکانیوز: تازه دامادى که در شب نخست زندگى مشترک، همسرش را خفه کرد و پیکرش را به آتش کشید، دستگیر شد.

سکوت شب همه جا را فرا گرفته بود.«زهرا» که تازه از جشن عروسى دخترش به خانه بازگشته بود خاطره هاى شیرین را در ذهن خود مرور مى کرد. شوهرش هم خسته از راه رسید و بدون اینکه حرفى بزند کنارى نشست و به عکس دخترش خیره شد.

آن شب به سحر رسید؛ مادر نوعروس به رسم روستا در گرگ و میش بامداد بساط صبحانه و نان تازه تنورى را مهیا کرد و آماده رفتن به خانه دخترش شد که چند نفر به سراغش رفتند. گویا خبرى بود که با صداى بلند شوهر «زهرا» را صدا مى زدند. پیرمرد که از پریشانى تنش مى لرزید متحیر به آنان نگاه مى کرد. کسانى که جلوى در آمده بودند نمى توانستند حرفى بزنند و کلمه ها را بریده بریده مى گفتند. ناگهان اشک در چشمان مادر حلقه زد. سرخى چشمان آن آشنایان گویاى خبر ناخوشایندى بود.

هق هق گریه هاى «زهرا» سکوت روستا را در هم شکست. پا برهنه به سوى خانه دخترش دوید و بدون این که به اطرافش نگاهى کند وارد حیاط شد. بزرگان روستا هم در حیاط ایستاده بودند.

بوى دود از انبار خانه به مشام مى رسید. «زهرا» حرفى نمى زد و فقط سراغ دخترش را مى گرفت. هیچکس توان جواب دادن نداشت.

مادر شوهر نوعروس بر سر و صورتش مى زد. او با صداى لرزان به مادر نوعروس گفت: دخترت خودسوزى کرد.

«زهرا» شوکه و در جایش میخکوب شد و پس از چند ثانیه به طرف پیکر نیمه سوخته دخترش دوید. پدر نیز به قربانگاه رسید و دستانش را بر سر خود کوبید.

رو به دامادش کرد و گفت: دخترى که با لباس سفید وارد خانه بخت شد چرا در شب عروسى اش زنده زنده سوخت؟! تازه داماد به جاى جواب، فقط سکوت کرد.

پیکر قربانى در دامنه کوه بلند روستا دفن شد اما همچنان سؤال بى جواب بر ذهن پدر و مادر داغدار نوعروس سنگینى مى کرد که چرا دختر پاکدامن و با ایمانشان سوخت؟

در آن بین، بازپرس و کارآگاهان جنایى پیگیر ماجرا شدند و به بازجویى از تازه دامادى پرداختند که پیراهن سیاه بر تن کرده بود. همسرت چگونه خودسوزى کرد؟

مرد جوان با چهره رنگ پریده مى گوید: صبح زود وقتى بیدار شدم زنم در اتاق نبود. به دنبالش گشتم اما او را پیدا نکردم. ناگهان صداى «سوختم سوختم» را از انبارى خانه شنیدم. همین که وارد انبار شدم دیدم خودش را با نفت سوزانده است.

کارآگاهان با وسواس بیشترى صحنه جرم را بررسى کردند. محل سوختن جنازه به طور کامل مشخص است؛ انگار نوعروس در خواب سوخته بود. هیچ آثار دفاعى در محل سوختن به چشم نمى خورد.

پلیس، حقیقت را پشت پرده اى از ابهام مى دید و زیر چشمى، سایه به سایه داماد پریشان را زیر نظر داشت. انگار تازه داماد هم متوجه شده بود که کارآگاهان به او شک کرده اند؛ «انگار حقیقت چیز دیگرى است که تو مخفى مى کنى» با این حرف، مرد سیاهپوش پریشان تر شد.

ماموران پیش از این که تازه داماد حرفى بزند دستش را گرفتند و به اداره آگاهى بردند. در تحقیق از اهالى و پدر و مادر نوعروس، همگى نجابت و ایمان نوعروس نگون بخت را تائید کردند و همین موضوع به فرضیه جنایت خانوادگى قوت بیشترى بخشید.

تازه داماد مدام تکرار مى کرد: جناب سروان، من عزادارم. اجازه دهید به روستا برگردم.

وى در بازجویى ها همان حرف هاى پیشین خود را تکرار کرد.در آن میان، افسر تجسس، فندکى برداشت و از داماد خواست دستش را روى شعله آن بگیرد. متهم پس از دو ثانیه دستش را عقب کشید. چه طور همسرت در میان آتش سوخت اما هیچ دفاعى و فریادى نشنیدى؟

روابط عمومى دادگسترى خراسان شمالى اعلام کرد، داماد با شنیدن این حرف، خیس عرق شد و گفت: دیگر خسته شده ام؛ مى خواهم حقیقت را بگویم تا شاید از عذاب وجدان خلاص شوم. آن شب یک لحظه شیطان در وجودم رخنه کرد. زنم را در اقدامى جنون آمیز خفه کردم و جنازه اش را آتش زدم.
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد