تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

تفریحی ,سرگرمی ,عکس عاشقانه ,مطالب خواندنی, مدل لباس 2019 ,lovefun

گالری عکس ,مدل لباس, آرایشگری ,اس ام اس های جدید, مسائل زناشوئی, عاشقانه ,عکس فانتزی

همسرقاتل سریالی زنان کرجی: هنوز هم دوستش دارم!

احره- همسر امید- با اینکه در هیچ کدام از این قتل ها شرکت نداشته اما زمینه را برای ارتکاب قتل شوهرش فراهم کرده است. او زنی 17 ساله است که می گوید عشق به امید او را به اینجا کشانده است. این زن اکنون به همدستی با شوهرش متهم شده است.

-چطور متوجه شدی شوهرت قاتل زنان است؟

وقتی غریبه یی وارد خانه ات می شود به هر حال می فهمی، حتی اگر در خانه نباشی. من یک زن هستم و می فهمیدم شخصی وارد خانه ام شده است. البته رفتار امید هم نشان می داد او چیزی را از من پنهان می کند. هرچند وقت یک بار هم تکه طلایی به خانه می آورد و به من می گفت بفروش. همه این مسائل نشان می داد امید کاری می کند که از من پنهان کرده است. بعد از او خواستم همه چیز را بگوید. او هم همه چیز را تعریف کرد.

-از او نپرسیدی چرا این کار را می کند، واقعاً از دست شوهرت عصبانی نشدی؟

اول ناراحت شدم و گفتم دیگر این کار را نکند اما امید با این کار به آرامش می رسید و دیگر به این کار آلوده شده بود؛ گفته های من فایده نداشت. ما فقیر بودیم و درآمد امید از طریق سرقت هایی بود که از این زنان انجام می داد و من هم مجبور شدم با او همکاری کنم.

-تو می دانستی مرتکب کار خلاف می شوی؟

به هر حال داشتم با یک قاتل همکاری می کردم. جرمم یا مشارکت در قتل است یا معاونت. این موضوع برایم کاملاً واضح بود.

-پس چرا ادامه می دادی؟

به هر حال امید شوهرم بود. من او را دوست داشتم و قول داده بودم در هر کاری کمکش کنم.

-چرا امید را ترک نکردی؟

من عاشق شوهرم بودم و هستم. با اینکه حالا یک قاتل سریالی است اما دوستش دارم.

-در آن روزها به فکرت نرسید که ممکن است شوهرت تو را هم بکشد؟

امید مرا دوست دارد و هرگز این کار را نمی کند. در ضمن من به شوهرم هرگز خیانت نمی کردم.

-امید گفته از قتل سوم به بعد تو با او همکاری داشتی، این درست است؟

امید با من تماس می گرفت و می گفت دارد با کسی به خانه می آید. من هم خانه را ترک می کردم و به خانه یکی از اقوامم می رفتم. بعد که برمی گشتم امید طلاها را به من می داد و می گفت بفروش.

-از اینکه شوهرت با زنان دیگر رابطه داشت ناراحت نمی شدی؟

من اطمینان داشتم امید مرا دوست دارد و تنها زنی هستم که در قلبش جا دارم.

-چطور با امید آشنا شدی؟

دو سال قبل از این ماجرا با امید در یک مراسم عروسی آشنا شدم. او از من خواستگاری کرد و من هم قبول کردم. من عاشق امید شدم. چون خانواده من خانواده فقیر و پرجمعیتی بود، دلم می خواست از خانه پدری جدا شوم. با امید که ازدواج کردم دیگر عاشق او شدم و بدون امید دیگر نمی توانستم زندگی کنم.

-زمانی که داشتید به رامسر می رفتید از امید نپرسیدی چرا؟

فهمیده بودم پلیس در تعقیب امید است.

-چرا در ابتدا منکر همکاری با امید شدی؟

قرار من و امید همین بود. امید به من گفته بود دوست ندارد من به زندان بیفتم.

-تا کجا می خواستی ادامه بدهی؟

تا جایی که امید ادامه می داد همراهی اش می کردم.

-هنوز هم امید را دوست داری؟

هنوز هم دوستش دارم و همیشه هم دوستش خواهم داشت.

-حرفی داری که بزنی؟

فقط می خواهم بگویم من خودم خواستم با امید همکاری کنم. او مرا وادار به این کار نکرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد