ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیروز بعد از بیرون آمدن از مطب دکتر رفتم داروخانه تا داروهای تجویزی را بگیرم. داروخانه٬ داروخانه نسبتا بزرگیه. وقتی وارد میشی روبروت محلیه که نسخه را می گیرن و می پیچن و تحویل میدن. سمت راست هم محل فروش لوازم آرایشی بهداشتیه و سمت چپ صندوق و چیزای دیگست. فضای بین سمت و چپ و راست محلی است که تعدادی صندلی قرار دارد. وقتی روی این صندلی ها می نشینی انبوهی از لوازم آرایشی و بهداشتی روبرویت قرار دارد.
داستان
از اینجا شروع شد که رفتم نسخه را دادم به مسئول مربوطه. نگاهی به نسخه
کرد و گفت: " بفرمایید بشینید صداتون می کنن." منم رفتم رو همون صندلیا
نشستم. در همین حین خانم و آقایی اومدن سمت خانم متصدی فروش لوازم آرایش
که خانم فروشنده خیلی گرم با اون خانم سلام علیک کرد و بعد اشاره به موهای
خانم و کرد و گفت: "وای مبارکه! خیلی خوشگل شدیا! خیلی بهت میاد! البته به
شما همه چی میاد. هرکاری بکنی خودت خوشگلی و..." خلاصه کلی واسه هم تعارف
تیکه پاره کردن. تا اینکه اون خانم چیزی را که می خواست انتخاب کرد و خانم
فروشنده هم مبلغش را روی یه کاغذ نوشت و گفت: "البته قابلی هم نداره" خانم
رفت که پول را به صندوق واریز کنه. در همین حین یه خانم دیگه که تو
داروخانه کار می کرد و من فکر می کنم که دکتر بود اومد پیش فروشنده لوازم
آرایش. خانم خریدار قبض رسید را آورد داد به خانم فروشنده و خانم دکتر هم
تقریبا همون حرفای خانم فروشنده را به خانم خریدار گفت با این تفاوت که
گفت:"پیش کی رفتی؟ چقدر دادی؟ شماره رنگت چی بود؟ خیلی خوب شده." بعدش هم
هر ۲ تا با هم دوباره به خانم حسابی تبریک گفتن و تعارفات معمول و بالاخره
خداحافظی.
همین که مطمئن شدن اون خانم رفت. خانم فروشنده به خانم دکتر گفت: "دیدی چقدر ایکبیری شده بود! آخه اینم رنگه. اصلا بهش نمیومد!" خانم دکتر هم ضمن تایید این مطالب فرمودن "اصلا آرایشگره کارش را بلد نبوده. خیلی بد رنگ کرده بود. دیدی ریشه موهاش سوخته بود. نارنجی شده بود."
سرم داشت گیج می رفت از این همه دورویی! اگر خودم این صحنه را ندیده بودم یا باور نمی کردم یا می گفتم دیگه داری اغراق می کنی.