ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
اشکای چشامو ببین که میریزه به پای تو
بازم که بی قرارمو دلواپس نگاه تو
آری ...با نگاه شروع شد.....و با نگاه ادامه یافت.....اما ، اما آیا با نگاه...؟
نه ، نه ، من این را نمی خواهم.
روزها و شب های زیبایی بود .
روزها من بودم و سایه و... شب ها من بودم و مهتاب و ...
هر دم یک نگاه... و هر ساعت منتظر آن دم... و هر شب منتظر آن دم...
و دیگر هیچ ...
نگاه های ممتد مانند ستاره های دنباله دار... شاید آغاز فصل آشنایی!!!
مات و مبهوت...سرگشته وحیران...
و همراهی لبخندهای زیبا با نگاه های مهربان .
ساده بگویم : من،من نمی دانم چگونه بگویم که می خواهمش؟
و آخر هم نمی دانم که چگونه نگاه های سرد خود را
با نگاه های گرمش همراه سازم؟