ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
تو را من دوست میدارم اگرچه خوب میدانی وگرچه در غزلهایم به تأکید فراوان گفته ام این را تو را من دوست میدارم و با تو زندگی زیباست و بی تو زندگانی...بگذریم از این سخن...بیجاست!برای با تو بودن این شروع بی نظیری بود،اگر بهارمی دانست،برایم غنچه سرخ گلی را میشکوفانید که با آن خیر مقدم گویمت اما نمیدانست گمان می کرد ، روز آخر دیدار ما آن روز بهاری است شاید من خودم هم این چنین بودم !پذیرایت شدم ، با بوسه و لبخند تنت چون دیدگانت سرد و احساس گریزی بی امان در چشم تو پیدا غروری سهمگین و وحشت آور بود،که از چشم تو می بارید و من با خویشتن گفتم « چگونه این غرور شرمگین را بوسه باید داد؟! »که سیمای غرورم سهمگین تر از غرورت بود « تو را من دوست می دارم !>
زیباست.